ابزار و عناصری که نویسندگان از آن برای انتقال داستان از زمان حال به گذشته استفاده می کنند، برای طرفداران «داستان های تاریخی» کاملا آشنا و شناخته شده است: نامه هایی بسته شده با روبان، پنهان در صندوقچهای قدیمی؛ تصاویر سیاه و سفید، درون جعبهی جواهرات مادربزرگ، یا در دفتر خاطرات او؛ تکهای جدا شده از یک روزنامه یا نقشه، و چیزهایی از این دست.
«سارا پِنِر» اما تصمیم گرفت در رمان نخست خود، کتاب «عطاری گمشده»، شیوهای جسورانهتر را به کار بگیرد. در لندنِ کنونی، زنی کنجکاو و بلندپرواز به گروهی اکتشافی در کرانه های رود «تِیمز» می پیوندد؛ او در آنجا شیشهای کوچک و آبیرنگ را پیدا می کند که این شخصیت را به سفری درون یک معمای دویست ساله می برد؛ معمایی دربارهی یک عطاری و دختری دوازده ساله که مرتکب اشتباهی مرگبار می شود.
داستان پرجزئیات «پنر» که در لندنی به یاد ماندنی می گذرد، از گذشته به آینده جریان می یابد و رنج ها، امیدها و آرزوهای از دست رفتهی سه شخصیت اصلیِ جذاب خود را در روایتی پرتنش به تصویر می کشد که از ابتدا تا انتها، غافلگیری های زیادی را برای مخاطبین در بر دارد.
در سال 1791، «نِلا کلاوینگر» عطار و داروفروشی است که صاحب و ادارهکنندهی مغازهای منحصر به فرد است—آنقدر منحصر به فرد که مغازه در پشت یکی از دیوارهای یک انباری از نظرها پنهان نگه داشته شده است و «نلا» از طریق روزنهای در دیوار، مشتری های احتمالی خود را زیر نظر می گیرد. گیاهان و داروهای او برای این منظور به وجود آمدهاند که راهی—هرچند مرگبار—را در اختیار زنانِ نیازمند به کمک قرار دهند تا آن ها بتوانند زندگی از دست رفتهی خود را بازیابند، آن هم در زمانهای که زنان نمی توانستند به راحتی از دست همسران، پدران، برادران یا کارفرمایانِ آزارگر خود خلاص شوند.
صبح زود باید می آمد—همان زنی را می گویم که نامهاش به دستم رسیده بود، همانی که هنوز اسمش را هم نمی دانم. از سن یا محل زندگیاش خبر نداشتم. اصلا از موقعیت اجتماعی او اطلاعی نداشتم یا حتی نمی دانستم وقتی شب از راه می رسد، چه رویاهای تاریکی در سر دارد. او می توانست یک قربانی یا یک متجاوز، یک همسر جدید یا یک بیوهی انتقامجو باشد. می توانست یک دایه یا یک فاحشه باشد. با وجود تمام آن چیزهایی که نمی دانستم، این را درک می کردم: آن زن دقیقا می دانست که می خواست چه کسی را بکشد. کاغذ گلبهیرنگ را برداشتم و زیر نور بیجانِ فتیلهی کوتاه شمع گرفتم. انگشتانم را روی جوهر کلمات کاغذ کشیدم. با خود فکر کردم که ناامیدی تا چه حد آن زن را به جستوجوی کسی مثل من وادار کرده است؛ کسی که نه فقط یک عطار، بلکه یک آدمکش است.—از کتاب «عطاری گمشده» اثر «سارا پنر»
«نلا» یک عطار چیرهدست است که انتخابی را پیش پای این زنان می گذارد. محلول های او (عصارهی گیاهان دارویی که گاهی اوقات با میزانی از سم ترکیب شدهاند) می تواند مشکلات این زنان در رابطه با مردانِ حاضر در زندگیشان را حل کند. ولی «نلا» قانون هایی نیز دارد—قواعدی که خودش معتقد است هیچ وقت از آن ها عبور نخواهد کرد.
«الیزا فنینگ»، دختری دوازده ساله و خدمتکارِ یک بانو است. او که دختری باهوش، وفادار و البته کمی خرافاتی است، از طرف بانوی خود مأموریت می یابد که به دیدن «نلا» برود. او دستورالعمل هایی مشخص در مورد این که چه چیزی باید بخرد، از بانو دریافت کرده—و همینطور در مورد این که محلول قرار است برای چه کسی مورد استفاده قرار بگیرد. «الیزا» اما می داند شیشه های داروییِ «نلا» حاوی چه چیزی هستند و برای چه هدفی به کار گرفته می شوند.
در لندن کنونی، «کرولاین پارسوِل» از «اوهایو» به تعطیلات آمده است تا دهمین سالگرد ازدواجش را جشن بگیرد—البته بدون حضور همسرش. «کرولاین» پس از این که همسرش به بیوفایی خود اعتراف کرد، از او جدا شد. این شخصیت حالا رنج و ناراحتی زیادی را در قلب خود احساس می کند اما همچنان از تصمیم هایی که باعث شد او از رویاهایش برای تبدیل شدن به یک تاریخدان برجسته دست بکشد، آگاه است.
اما پس از اولین ماجراجوییِ گردشگرانهی او (کاوش در خط ساحلی رود «تِیمز» به منظور پیدا کردن اشیای قدیمی و ارزشمند)، این افکار جای خود را به احساسی عمیق از کنجکاوی می دهند. او یک شیشهی دارویی قدیمی را پیدا می کند که نشان هایی شبیه به یک آدرس روی آن دیده می شود. پس از بازدید از «کتابخانه بریتانیا» در لندن، اشتیاقِ نهچندان قدیمیِ «کرولاین» برای کشف تاریخ و سرگذشت اشیای قدیمی، با نیرویی بیسابقه به ذهن و قلب او بازمی گردد.
کتاب «عطاری گمشده» که خیلی سریع در فهرست «پرفروش ترین کتاب های نیویورک تایمز» قرار گرفت، از ابتدا جذابیت خود را به ما نشان می دهد. اگرچه حرفهی «نلا» ممکن است برای برخی از مخاطبین اندکی عجیب یا حتی هراسانگیز به نظر برسد، اما «پنر» ما را در لندنِ سال 1791 غرق می کند و با صبر و حوصله، از پیشینهی «نلا» پرده برمی دارد—و همینطور از شرایطی که او را وادار کرد مغازهی عطاری مادرش را که زمانی مکانی برای مداوا بود، به پناهگاهی برای زنانی تبدیل کند که با بیوفایی و خیانت مواجه شدهاند و احساس می کنند هیچ انتخاب دیگری به جز ارتکاب قتل، برایشان باقی نمانده است.
«پنر» به شکلی هوشمندانه، به جای تبدیل این داستان به پژوهشی درباره جنونِ یک قاتل سریالی، از طریق آشنا کردن مخاطبین با زندگی شخصیت ها، احساسی از همذاتپنداری با «نلا»، «الیزا» و «کرولاین» را در آن ها به وجود می آورد. «پنر» کاری می کند که ما از سه شخصیت اصلی طرفداری کنیم و بخواهیم آن ها بر مشکلاتی غلبه کنند که با پیشروی روایت، به شکل هایی غافلگیرکننده، عجیبتر و پیچیدهتر می شوند.
قرار نبود در لندن تنها بمانم. سفرهایی که برای چشن گرفتن سالگرد ازدواج ترتیب داده می شوند، باید دو نفره باشند نه یک نفره. اما وقتی از هتل پا به روشنای آفتاب عصر تابستان در لندن می گذارم، جای خالی او در کنارم، خلاف آن را ثابت می کند. امروز—در دهمین سالگرد ازدواجمان—من و «جیمز» می بایست کنار هم می بودیم و به سمت چرخ و فلک لندن قدم می زدیم و از آنجا، رودخانهی «تِیمز» را تماشا می کردیم. یک کابین خصوصی برای گردش شبانه، یک بطری شراب و یک میزبان خصوصی رزرو کرده بودیم. تا چند هفته، نور کم کابین را زیر آسمان پرستاره تصور می کردم؛ این که خنده هایمان فقط موقع به هم زدن لیوان های شامپاین و لمس لب هایمان قطع می شود. اما «جیمز» یک دریا آنطرفتر است. و من ناراحت و عصبی و خسته از پرواز و درگیر با تصمیمی که زندگیام را عوض می کند، در لندن تنهایم.—از کتاب «عطاری گمشده» اثر «سارا پنر»
توجه پیوستهی «پنر» به تِم هایی همچون «مادر شدن» و «درک معنای زنانگی» نیز از جذابیت های دیگر این اثر به شمار می آید. با این که کتاب «عطاری گمشده» شروعی آرام و آهسته دارد، اما «پنر» از طریق انتقال ما به اعماق روان هر یک از شخصیت های اصلی، تنشی هیجانانگیز را خلق می کند. در این داستان، «نلا»، «الیزا» و «کرولاین» باید سریع فکر کنند و تصمیم بگیرند، تا از افتادن در اعماق سیاهچال هایی که نمی توانند در پیش روی خود ببیند، اجتناب کنند—سیاهچال هایی که مخاطبین نیز از آن ها بیخبر هستند، که باعث دو چندان شدن جذابیت معمای داستان می شود.