کتاب …و نمی دانم

... And I don't know
کد کتاب : 112250
شابک : 978-6229481851
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 264
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 20 اردیبهشت
نسرین قربانی
من، نسرین قربانی، متولد 1337، تهران، فعالیتم را سال 1382 با روزنامه ی اعتماد شروع کردم و به مدت 4 سال ادامه دادم. در زمینه ی داستان و مقاله. سال 83، برنده ی بهترین مقاله از روزنامه ی همشهری شدم و تا چند سالی هم با این روزنامه همکاری کردم. همان سال، یعنی، 83، کاندید داستان اصفهان شدم. سال 84 اولین کتابم که سه داستان بلند است، چاپ شد به نام: خانه ی پدری ( نشر: همایش) سال 85 دومین کارم که مجموعه داستان بود، چاپ شد، با همان نشر. سال 87 رمان فخرالزمان چاپ شد. سال 91 رمان: نیمه ی ناتمام را نشر: آمو...
قسمت هایی از کتاب …و نمی دانم (لذت متن)
گفتی: «بذار آزادیمو داشته باشم پری. هر چقدر دست و پای منو ببندی، همونقدر ازت دور می شم.» اما این مرز بی تعریف مثل معمایی حل نشدنی بود. از گذشتۀ پایبندی هات جدا می شدی. پوست می انداختی و یکی دیگر می شدی. یکی که می شناختم و نمی شناختم.می خواستم و نمی خواستم. حس می کردم توی خانه ام، خانه ای که با هم ساخته و درست کرده بودیم، روزها و سال هایی را گذرانده بودیم، غریبه ای بودم که گاهی به دیدنت می آید و تو گاهی به خانه ای سر می زدی که هیچ خاطرهای از گذشته های دور در خود نداشت و تنها از سر تکلیف بود و شاید هم خالی کردن بار عذاب وجدان. غریبه ای بودی که زمانی نه چندان دورمی شناختمت. حساسیت هات تاول زدند. بزرگ شدند. زخم برداشتند. چرکین شدند و عاقبت ترکیدند و بهرام دیگری بیرون آمد. بهرامی که بعدها آرزو کردم همۀ مرهم های دنیا را جمع کنم تا همانی بشود که بود و نمی دیدم. می خواستم و نمی دیدی. چشمام را شسته که نه ضد عفونی کردم و همۀ میکروب هایی را که مانع دیدنم شده بود را زدودم. حالا این تویی که غباری از نخواستن و ندیدن در چشم ها و ذهنت نشسته.