غارنشینهای بشقابپرنده داستانی دربارهی زندگی بشر است از پیدایش تا رستاخیز؛ اینکه انسان چگونه به وجود آمد، چگونه پیچیده شد و چگونه زندگیاش به پایان میرسد. اصلا به پایان میرسد؟
داستان با واگویههای ذهنی پروانه آغاز میشود؛ دختری نوجوان با ذهن فعال و پر از فکر و خیال که مدام با خودش حرف میزند. او برادری به نام پارسا دارد که شبیه خودش است و عاشق فکر کردن به آدمفضاییها و بشقابپرندهها و هر چیز علمی و خیالی که به او توان داستانپردازی بدهد. آنها با پدر و مادرشان زندگی میکنند.
یک روز، پروانه تصادفی به کتابی میرسد با داستانی عجیبوغریب که شخصیتهای آن مانند اعضای خانوادهاش هستند؛ پدری و مادری و پسری و دختری. این خواهر و برادر، نادا و کانا نام دارند. آنها در غاری در درهی افق زندگی میکنند. جایی که هیچ نشانهای از تمدن وجود ندارد و به شکل انسانهای اولیه با برگ و بوته خودشان را میپوشانند و بهنظر میرسد تنها ساکنان کرهی... پدر این خانواده گمان میکند که آنها در سیارهای دور از زمین و خالی از سکنه زندگی میکنند.
هادی خورشاهیان در این رمان از زمان و مکانی در جهان میگوید که تعداد انسانهای روی کرهی زمین محدودند. تکنولوژی زندگی را تسخیر نکرده و طبیعت نیروی مسلط است. معمایی هم وجود دارد که باید حل شود تا تکلیف فرار یا مهاجرت یا هویت شخصیتهای داستان دوم کتاب مشخص شود. این روایتهای تودرتو همدیگر را کامل میکنند و شکی در ذهن مخاطب به وجود میآورند تا او بتواند به جنبههای متفاوت شخصیت انسان در موقعیتهای مختلف فکر کند و اینکه خیال و خاطره و خطر چگونه ما را میسازند و به رفتارهایمان معنا میبخشند.
زبان داستان ساده و روان است و آنچه قصه را جذاب میکند، ابهام و دلهرهای است که در دل ماجراهای آن وجود دارد و تجربهای تخیلی که درعین ناممکن بودن، ممکن به نظر میرسد و سوالهای بنیادین در ذهن خواننده را بیدار میکند؛ سرنوشت چیست؟ ما زندگیمان را انتخاب میکنیم؟ آیا میشود زندگی را کنترل کرد؟ انسان هوشمندترین موجود جهان است یا موجودات دیگری وجود دارند که هنوز از آنها بیخبریم؟ چرا بعضی از حقیقتهای زندگی را نادیده میگیریم؟ آیا وجود ما میتواند جایگزین دیگری در جهان داشته باشد؟
کتاب غارنشین های بشقاب پرنده