کتاب خون خورده

Blooded
کد کتاب : 13100
شابک : 978-6220100782
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 260
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 26
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

جزو بهترین رمان های دهه اخیر ایران

معرفی کتاب خون خورده اثر مهدی یزدانی خرم

کتاب خون خورده داستان از دست دادن و گم شدن است. داستان فراموش شدن برادران.داستان پنج برادر که هرکدام در شهری گم شده اند. مشهد،تهران،بیروت و آبادان شهرهایی هستند که در ابتدا از شنیدن نام هایشان ممکن است در ذهنتان پراکندکی مرور شود،اما زمانی این پراکندگی برایتان اوج زیبایی میشود که متوجه شوید تمام آن چیزهایی که در کتاب وجود دارد بسیار دقیق و حساب شده مهندسی شده است.روابط،مکانها،رخدادها و هرچیزی.این کتاب رمانی منسجم و قوی با جزئیاتی دقیق است. داستان متلاشی شدن برادران سوخته ای که سرنوشتی عجیب و مهیب برای شان رقم می خورد و جسم هر کدام روایتی تلخ را پشت سر می گذارد. این کتاب تنها ماجرای برادران سوخته نیست. قصه ی ارواح و انسان هایی است که پیرامون زندگی چند برادر پرسه می زدند.

با بررسی آثار پیشین این نویسنده متوجه این مساله میشویم که او پیچیدگی های لازم برای داستانش را همیشه حفظ میکند و برای ساده فهمی هیچ گاه مخاطب را در فهمیدن این پیچیدگی ها ،ضعیف فرض نمیکند.و برای همین است که آثار این نویسنده و به طور مشخص رمان خون خوره از پرفروش های رمان های ایرانی هستد.رمان خون خورده به نوعی ادامه ی دو اثر قبلی نویسنده تحت عناوین «به گزارش هواشناسی فردا این خورشید لعنتی» و «سرخ سفید» محسوب می شود. اما این قصه نه گذشته را تکرار می کند و نه دنیایی آنچنان متفاوت دارد که مخاطب فاصله بگیرد. و بدون شک یکی از جدی ترین و بهترین رمان های فارسی سال های گذشته محسوب می شود.

کتاب خون خورده

مهدی یزدانی خرم
مهدی یزدانی خرم متولد 1358 تهران، روزنامه‌نگار ادبی و داستان‌نویس است. او فارغ‌التحصیل رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. عمدۀ شهرت یزدانی خرم به نقدهای ادبی‌اش بازمی‌گردد. او با روزنامه‌های زیادی از جمله خرداد، فتح، همشهری، هم‌میهن، شرق، اعتماد، کارگزاران، اعتماد ملی و… نیز هفته‌نامه‌های شهروند امروز، ایران‌دخت، هفته‌نامۀ آسمان و هفته‌نامۀصدا همکاری کرده‌ است.یزدانی خرم از اواسط دههٔ ۱۳۷۰ در صفحات ادبی مطبوعا...
قسمت هایی از کتاب خون خورده (لذت متن)
زبان کتاب خون خورده با وجود پس و پیش شدن ساختار جمله ها و اصرار بر توضیح همه چیز، روان و خوشخوان است (نمونه هایی از متن کتاب را باهم می خوانیم) : زن گیر افتاده بین آتش دو طرف، خودش را به زمین چسباند. بعد از چند لحظه از پشت لاستیک های سوخته بیرون آمد و با یکی دو عکاس دیگر دوید سمت دیوار خانه ای که رویش به عربی شعار نوشته بودند. با اسپری قرمز پررنگ. نفسش را حبس کرد و دوباره دوربین را می گرفت به طرف زن و گروه های درگیر، که ناگهانی سرک می کشیدند از گوشه و کنار. از توی ویزور زن را دید که جوان بود اما صورتش خوب معلوم نبود. صدای گلوله آنی قطع نمی شد. دوباره گلوله ای از پشت شیشه ی کافه قنادی فرانسه ی تهران گذشت و نشست بر ذهن منصور، که با چند عکاس آماتور دیگر می خواست قهوه ای بخورد و نفسی تازه کند. صدای گلوله که برخاست، منصور نیم خیز شد. صدا از سمت دانشگاه تهران بود. خیابان آرام بود، ولی پر از جوانانی که شتابان راه می رفتند در آن هوای ابری. چند هفته از سقوط پهلوی گذشته بود.

بعد موتور سیکلتی پر گاز از مقابل قنادی رد شد. درگیری خیابانی. انقلاب تازه پیروز شده هنوز آن قدر مقتدر نبود که شهر را آرام کند انگار. رام. منصور به فرهاد نگاهی انداخت که داشت سیگار می کشید. اسمش را عوض کرده بود و می گفت کمیل صدایش کنند. چای می خورد و سیگار می کشید و می خواست این چهار عکاس روزنامه های متفاوت را توجیه کند برای عکاسی از مراسم اعدامی که در پیش بود. سرهنگ ها و تیمسارهای فاسد. کمیل از محاربه می گفت، از دادگاه انقلابی، از فساد نیک خواه و ظلم جهان بانی. از اخلاص ارتشی های وفادار. از اینکه هر کس نمی توانست بیاید و این عکس ها قرار بود تاریخ را صادر کنند. منصور سوخته فرهاد را از سال ها قبل می شناخت.

منصور به کمک او چند عکس درجه یک چاپ کرده بود در لو فیگارو و اسمی دست و پا کرده بود برای خودش. عکاس 21 ساله ای بود که از هجده سالگی در ستاد ارتش دوربین دست گرفته بود و برای نشریه ی ارتش عکس انداخته بود. یک یاشیکای بی مصرف. بعدش به یک کنون دست دوم رسید و آخرش به این معشوقه ی ناب. به کنون اف 1 و لنزهای دلبرش. کریم سوخته بی گفت و گو پول دوربین گران را داده بود وقتی منصور عکسی از زغال فروشی با صف انبوه مردم برف گرفته در صف را در کیهان چاپ کرده بود. وسط صف پدر مقدس هم بود و فردای چاپ عکس، کل محل ایستاده بودند دم در کلیسا و روبه روی زغال فروشی کریم و می خواستند خودشان را در عکس تنومندترین پسر کریم پیدا کنند. بلندبالا با دستانی درشت. پسری که هیچ گاه نبود انگار. پسر سوم کریم سوخته همیشه در جایی دور بود.