حالا ما ماندهایم تا در پیشگاه تاریخ شهادت دهیم. شهادت دهیم که انسان پیش از کرونا چطور غرهبهخود دست به تخریب انسان و جهان و محیط زیست زد. شهادت دهیم که در روزهای قرنطینه و خانهمانی، چطور جانوران احساس امنیت کردند، چطور پرندهها به آغوش نرم درختهای شهری پناه آوردند، و چطور آسمان آبی شد و آفتاب طلایی. درس بزرگ کرونا برای ما این است: در زشتترین زشتیها و در سیاهترین سیاهیها هم میشود زیبایی و روشنی را جست؛ نه خیر مطلق است، نه شر. و زندگی، همین زندگیای که به بادی بند است. حالا دیگر همه میدانیم که میشود آدمی امروز سرومروگنده باشد و راستراست راه برود و ده روز دیگر همهی جلال و جبروت انسانی و آرزوها و امیدهایش را برای همیشه برده باشد زیر خاک، این بیاعتباری زندگی را کاش تبدیل کنیم به ابزار و انگیزهی همبستگی و رواداری، حالا دیگر وقت آن است که دردها و جایخالی مسافرهای قدیمی را بگذاریم کنج دلمان و با همهی شور و شوقی که ممکن است در یک آدم بجوشد، قامت راست کنیم و دست هایمان را به سمت زندگی دراز کنیم و این کتاب نامهای است از روزگار غمبار و مرگاندود کرونا به آیندگان، به نسلهای در راه باشد که آنها شاد زندگی کنند.
کتاب ده داستان علیه فراموشی