کتاب «ابداع ذائقه» نوشتهی لوکا ورچلونی به بررسی تاریخی و اجتماعی مفهوم «ذائقه» یا «سلیقه» میپردازد. نویسنده این ایده را مطرح میکند که سلیقه، برخلاف تصور عمومی، یک حس طبیعی یا شخصی صرف نیست، بلکه محصول فرآیندهای فرهنگی و تاریخی است. این کتاب تلاش میکند نشان دهد چگونه سلیقه در بسترهای مختلف، از جمله هنر، مد و غذا، شکل گرفته و در هر دورهای معنای خاصی به خود گرفته است. نقطهی شروع بحث، نگاه به سلیقه در دوران باستان و پیوند آن با اخلاق و فضیلت است، سپس بهمرور، به سیر تغییرات آن در دورههای مختلف پرداخته میشود. در ادامه، ورچلونی به نقش سه مفهوم اساسی یعنی میل، لذت و انزجار در شکلگیری سلیقه میپردازد. او نشان میدهد که این مفاهیم چگونه در موقعیتهای فرهنگی و اجتماعی مختلف معنا پیدا کردهاند و چطور سلیقه، در تقاطع این سه تجربه انسانی، تثبیت شده است. برای مثال، علاقه به نوع خاصی از لباس، غذا یا اثر هنری، ممکن است از میل و لذت ناشی شود، اما مرزگذاری با آنچه «نابهنجار» یا «ناخوشایند» تلقی میشود هم در تعریف آن نقش دارد. نویسنده بخشهایی را به بررسی نقش سلیقه در حوزهی مد و پوشاک اختصاص میدهد. او نشان میدهد که چگونه سلیقه میتواند وسیلهای برای نمایش طبقه اجتماعی، هویت فردی و همچنین میزان هماهنگی با جریانهای فرهنگی رایج باشد و تأکید میکند که انتخابهای ظاهرا شخصی در پوشش و مد، در عمل، تحتتأثیر ساختارهای قدرت، اقتصاد و نهادهای فرهنگی شکل میگیرند. در بخش دیگری، سلیقه در زمینهی غذا، آشپزی و هنر بررسی میشود. نویسنده این موضوع را مطرح میکند که انتخابهای غذایی یا قضاوتهای زیباییشناختی نیز فراتر از مسائل زیستی یا ذوق فردی هستند و ریشه در تاریخ، طبقه، آموزش و مناسبات قدرت دارند. در نهایت، ورچلونی به این نکته میرسد که «سلیقه خوب» اغلب توسط گروههای خاصی از جامعه تعریف شده و به عنوان ابزار تمایز اجتماعی عمل کرده است. کتاب سعی دارد این روند را از منظر تاریخی و تحلیلی دنبال کند، بدون آنکه به داوری ارزشی دربارهی انواع سلیقهها بپردازد.