پوریا، پسر بچه دوست داشتنی خانواده شهبازی، در پنج سالگی به طور ناگهانی به پسر بچه ای عصبی و بدزبان تبدیل می شود. او با خشم، همه و به ویژه غریبه ها را به باد ناسزا می گیرد و با وجود اعمال تنبیه شدید از سوی پدر، هر روز بدزبان تر می شود. در روند برنامه های بازی درمانی و مشاوره روان شناسی، پوریا فحاشی و بدزبانی را کنار می گذارد اما به جای بهبود و بازگشت به روحیه خوب گذشته، دچار در خود فرورفتگی و افسردگی شدید می شود. با وجود تلاش همه جانبه برای رفع مشکلات او اقدامات روان شناسی به بن بستی عمیق می رسد و وضعیت پوریا روز به روز بدتر می شود و سیری قهقرایی می پیماید. سرانجام همکاری گروهی روان شناس مشاور و یک مددکار اجتماعی ورزیده پرده از راز مدهش پوریا بر می دارد. عامل بحران پوریا تقارن دو پدیده ناگوار بود یکی رویارویی پوریا با یک صحنه دلخراش، و دیگری قرار گرفتن او در معرض یک دسیسه شیطانی …
عباس داورمنش، مربی کارشناسی ارشد علوم تربیتی و روانشناسی می باشد.