بعضی کتابها فقط برای خواندن نیستند، برای دیدناند. برای اینکه چشم باز کنیم به چیزهایی که سالها خواستهاند نبینیمشان.
کتاب «شیرین و عامریه» قصهی آدمهاییست که در میان دود و خاک و خون، نه سرباز بودند، نه سیاستمدار؛ فقط زندگی میکردند. اما زندگیشان، خانهشان، کودکیشان، همه زیر آوار بمب و آتش مدفون شد.
نویسنده بیپرده و بیرودربایستی، از چهرهی واقعی جنگ حرف میزند. از فرمانهایی که پشت میزهای شیک صادر میشوند، اما هزاران کیلومتر آنطرفتر، زن و بچه را به خاک و خون میکشند. از آن ذهنیت خطرناکی که با نام «بزن و فراموش کن» تربیت میشود؛ ذهنیتی که در آن، انسانبودن دیگر مهم نیست.
این کتاب فقط دربارهی صدام یا بعث نیست. دربارهی همهی آنهاییست که کشتار را توجیه میکنند. دربارهی وجدانهایی که خفه شدهاند تا بمب راحتتر بیفتد.
اگر دنبال یک روایت ساده و صادق از دل یک فاجعهی انسانی هستی، اگر میخواهی درد را بدون سانسور بخوانی، «شیرین و عامریه» را بخوان. این کتاب، نه فقط روایت جنگ، که یک یادآوری است؛ یادآوری اینکه بعضیها هنوز انسان ماندهاند.