رمان «مرده باد سقراط» نوشتهی مهدی فروتن، داستان مردی میانسال به نام سقراط است که در بخش بایگانی ثبت احوال کار میکند. او به سل استخوان مبتلاست و همزمان با مشکلات جسمی، درگیر فشارهای روحی و روانی هم هست. خودکشی پدرش، که تنها همخانه و نزدیکترین فرد به او بوده، نقطه آغاز تغییرات بزرگ در زندگیاش است. پس از این واقعه، سقراط بیشتر از گذشته به مرگ و معنای آن فکر میکند و جهان اطراف برایش شکل غریبی پیدا میکند. سقراط با چند شخصیت کلیدی درگیر است: زن و مرد صاحبخانه، همکاران اداری، پزشکی به نام دکتر آیت، و لیلا که زمانی همدرس و معشوقهاش بوده است. هرکدام از این روابط گوشهای از وضعیت درونی او را بازتاب میدهند؛ مانند میل به رهایی، حس تنهایی یا گرهخوردگی با گذشته. ارتباطش با لیلا یادآور بخشی از زندگی پیشین او در کشوری بیگانه است که هنوز از ذهنش پاک نشده و نوعی تعلیق دائمی در روابطش ایجاد کرده است. در میانه روایت سقراط هنگام تماشای یک مستند دربارهی حیوانات، تصویری ذهنی پیدا میکند که برایش جنبهای فلسفی دارد: خرگوشی که در لحظهی شکار توسط کفتار، بهنوعی در کالبد شکارگر استحاله میشود. این تصویر برای او به تمثیلی از جاودانگی و در عین حال بیرحمی زندگی تبدیل میشود. از اینجا به بعد، سقراط مبارزهای درونی و نمادین را آغاز میکند؛ تلاشی که هم رنگی دنکیشوتوار دارد و هم وجهی مضحک و تلخ. بخش زیادی از کتاب به تأملات او درباره مرگ، شکست، و روابط انسانی اختصاص دارد. بیماری و چاقیاش نیز باعث انزوا و فاصله گرفتن از دیگران شده و روایت بیشتر به فضای ذهنی و درونی او متمرکز است. سبک نوشتار ساده و مستقیم است و بیشتر بر تجربههای روزمره، گفتوگوهای کوتاه و ذهنیت سقراط تکیه دارد. نتیجه، تصویری از مردی است که میان زندگی روزمره و اندیشهی مرگ در رفتوآمد است و سعی میکند معنایی در این تناقض پیدا کند.
درباره مهدی فروتن
مهدی فروتن متولد سال 1366، نویسنده و مترجم ایرانی می باشد.