کتاب حاضر، مشتمل بر چهار داستان کوتاه فارسی با عنوانهای «آینه»، «میرزایونس»، «فقط یک بعداز ظهر در باران»، «خانة سرد» است که با زبانی ساده و روان نگاشته شده است. در داستان «آینه» میخوانیم: «نوجوانی به نام «جواد»، پدرش سرایدار ورزشگاه است. روزی «جواد» و دوستانش مشغول بازی گل کوچک میشوند. موتور پدر «جواد» نیز کنار زمین قرار دارد.در این هنگام «رضا»، یکی از بازیکنان تیم مقابل وقتی تیمش را در حال باخت میبیند، بهعمد آینه موتور را میشکند، سپس در پی ماجرایی «جواد» موفق به خرید آینه میشود. این در حالی است که «اصغر آقا» موتورسازی که در همان محله مغازه دارد آینۀ شکسته را به قیمت ناچیزی از جواد میخرد، اما بعدا «جواد» در مییابد که «اصغر آقا» که در اصل قاچاقچی است آینه را تعمیر کرده روی قفس توری کبوترهایش در پشتبام نصب کرده است. «جواد» بر آن میشود به کمک دوستش «حامد» آینه را از پشتبام «اصغر آقا» بردارند.آنها به هر طریقی شده خود را به پشتبام میرسانند، اما هنوز کار آنها تمام نشده که سر و کلّه پلیس و «اصغر آقا» پیدا میشود.»