کتاب «چشم عکاس» اثر جان سارکوفسکی، عکاس، مورخ هنر و مدیر برجسته بخش عکاسی موزه هنرهای مدرن نیویورک، نخستینبار در سال ۱۹۶۶ توسط همان موزه منتشر شد و بهسرعت به یکی از متون کلاسیک و تأثیرگذار در نظریه و نقد عکاسی بدل گشت. این کتاب با نمونههای متعدد عکسهای سیاهوسفید همراه است، از نمایشگاهی به همین نام در موزه هنرهای مدرن نیویورک نشأت گرفته و به شکلی فشرده اما عمیق، زیباییشناسی عکاسی و ماهیت دید عکاس را بررسی میکند. سارکوفسکی در مقدمه کوتاه خود هدف کتاب را «کاوش در اینکه چرا عکسها به این شکل به نظر میرسند» معرفی میکند و بر آن است که بهجای ارائه تاریخ یا نظریهای کلی، نوعی زبان بصری برای درک انتخابهای عکاس بیافریند. در قلب این اثر، پنج «انتخاب» یا محور اصلی قرار دارد که بهزعم سارکوفسکی، همه عکاسان بهصورت آگاهانه یا ناخودآگاه با آنها روبهرو هستند: شیء، جزئیات، قاب، زمان و نقطهدید. در فصل نخست، «خود شیء»، نویسنده بر رابطهی ناگسستنی عکاسی با جهان واقعی تأکید دارد؛ عکاس ناگزیر از مواجهه با واقعیت است و نمیتواند مانند نقاش، جهان خود را بسازد، بلکه باید از میان آنچه هست انتخاب کند. در فصل دوم، «جزئیات»، او نشان میدهد که چگونه عکاسی میتواند بخشی از واقعیت را جدا کرده و از طریق تمرکز بر یک عنصر کوچک، معنا و طنین تازهای پدید آورد. فصل سوم، «قاب»، به تصمیم تعیینکنندهای میپردازد که مرز میان درون و بیرون تصویر را مشخص میکند و معنا را از طریق حذف یا گنجاندن عناصر شکل میدهد. در فصل چهارم، «زمان»، عکاسی بهعنوان رسانهای معرفی میشود که لحظه را متوقف میکند، اما در عین حال همواره درگیر مفهوم گذشته و آینده است؛ هر عکس سندی از یک «اکنون ازدسترفته» است. و در نهایت، در فصل «نقطهدید»، سارکوفسکی زاویه و فاصله دوربین را نهفقط تصمیمی فنی، بلکه نوعی موضع زیباییشناختی و معنایی میداند که میتواند نگاه مخاطب را تغییر دهد. سارکوفسکی در تمام اثرش از تحمیل یک سبک یا نظریه واحد پرهیز میکند. او با کنار هم نهادن آثار استادانی چون ادوارد وستون و هنری کارتیه برسون در کنار تصاویر ناشناس یا بومی، به بعدی دموکراتیک از عکاسی اشاره دارد؛ بینش عکاسانه امری نخبهگرایانه نیست، بلکه در خود عمل دیدن و انتخاب پدیدار میشود. از دید او، عکاسی نه از نقاشی وام میگیرد و نه تابع قواعد دیگر هنرهاست؛ بلکه منطق درونی و خودبسندهای دارد که در تصمیمات فرمی، ترکیببندی، نور و زمان آشکار میشود. این نگاه، جایگاه سارکوفسکی را در میان فرمالیستهای قرن بیستم تثبیت میکند، اما در عین حال، نگاهش به عکاسی را از تقلیل به صرف تکنیک یا مستندسازی رها میسازد. نقطهقوت «چشم عکاس» در ایجاز و وضوح آن است: با زبانی ساده اما دقیق، بنیانهای ادراک بصری را برای عکاسان و بینندگان روشن میکند. ساختار آن حول محور «انتخاب»ها، کتاب را به متنی آموزشی و الهامبخش برای دانشجویان و منتقدان تبدیل کرده است. بااینحال، محدودیتهای آن نیز مشهود است؛ تمرکز فرمالیستی نویسنده سبب شده جنبههای اجتماعی و ایدئولوژیک عکاسی چندان مورد توجه قرار نگیرد، و طبعا اثری که در میانه قرن بیستم نوشته شده، نمیتواند به پدیدههایی چون عکاسی دیجیتال یا فرهنگ تصویری معاصر بپردازد. با وجود این کاستیها، «چشم عکاس» همچنان اثری ماندگار است؛ کتابی که به خواننده میآموزد چگونه «دیدن» را بیاموزد. سارکوفسکی نشان میدهد که هر عکس حاصل انتخابهای ظریف اما سرنوشتساز است، و همین انتخابهاست که به تصویر معنا، ریتم و زندگی میبخشد. در جهانی که تصاویر بیش از هر زمان دیگر ما را احاطه کردهاند، بینش دقیق و زیباییشناسانهی او هنوز زبانی زنده برای فهم نگاه عکاس باقی مانده است.
درباره جان سارکوفسکی
جان سارکوفسکی عکاس، مورخ و منتقد آمریکایی بود. سارکوفسکی از سال ۱۹۶۲ تا ۱۹۹۱ مدیر عکاسی موزه هنر مدرن نیویورک بود.