کریستی گان رماننویس، مقالهنویس، نویسنده داستان کوتاه و استاد نویسندگی خلاق است. او برنده جایزه کتاب سال شورای هنر اسکاتلند، جایزه کتاب سال جوایز کتاب پست نیوزیلند و جایزه داستان کوتاه اج هیل شده است.
«بیشک آرزوم بود آنجا بمانم. این همان چیزی بود که از کتابها یاد گرفته بودم. بچهها به طبیعت میرفتند، و من خودم را مثل آنها تصور میکردم که بیرون، بالای درختان، خانۀ خودمان را بسازیم، با یک باغ از گیاهان وحشی که هیچکس از وجودشان خبر نداشته باشد. به تمام آن عکسهای برّاق فکر میکردم، یا آن پاراگرافهای شستهرفتۀ کتابها که آنجا پسرها و دخترها خودشان مراقب خودشان بودند، آتش روشن میکردند، خودشان غذا میپختند. متوجه شدم ما هم میتوانیم مثل آنها دلچسب عمل کنیم. گفتم: «آنجا را ببین! نظرت چیه بریم خودمان ماهی بگیریم؟» خوشحال، بیتوجه به اینکه باران ما را مثل موشآبکشیده کرده، زدیم زیر آواز. خودمان را خندان و باانگیزه یافتم. دست هیچکس به ما نمیرسید، ... هیچکس. تقریبا انگار ننهبابایی نداشتیم. پس از گذشت ماهها، ما هم تغییر میکردیم، پوشیده از لباس سرتاپا سبز از الیاف کتانی نرم، افزار شهر را دور میانداختیم و بهجایش مثل اعضای واقعی بوته زندگی میکردیم. مثل تنۀ درختان، برگهایشان. پوستمان سفت و قهوهای میشد با پای برهنه.»