«زنبور» اثر مورگان لوید مالکوم، نمایشنامهای دوشخصیتی است که نخستینبار در سال ۲۰۱۵ اجرا شد و با اتکا به نیروی دیالوگ و تقابل روانشناختی میان دو زن، تنشی فشرده و نفسگیر خلق میکند. داستان حول ملاقات دوبارهی هدر و کارلا میچرخد؛ دو زنی که پس از سالها دوری، در فضایی به ظاهر معمولی مثل یک کافه دور هم مینشینند، اما لایههای پنهان گذشته و تنشهای فروخورده، خیلی زود فضای صحنه را به میدان جدالی احساسی، طبقاتی و اخلاقی تبدیل میکنند. هدر حالا زندگی باثبات و موفقی دارد، در حالی که کارلا با دشواریهای مالی و بیثباتی دستوپنجه نرم میکند. همین تضاد اولیه به محرکی برای آشکارسازی ساختار نابرابر میان آنها تبدیل میشود؛ ساختاری که از دوران مدرسه تا بزرگسالی امتداد یافته و اکنون پایهی بازی قدرتی است که هر لحظه تغییر میکند. پیشنهاد مالی غیرمنتظرهی هدر، که در نگاه نخست یک حرکت خیرخواهانه به نظر میرسد، بهتدریج معنایی پیچیدهتر پیدا میکند و لحنی از کنترل و انتقام را وارد گفتوگو میسازد. آنچه میان این دو زن میگذرد تنها یک گفتوگوی ساده نیست؛ بلکه رویارویی دو جهان است: دو مسیر اجتماعی متفاوت، دو حافظهی آسیبدیده، و دو تصور از قدرت. نمایش نشان میدهد چطور زخمهای دوران کودکی نهتنها محو نمیشوند، بلکه میتوانند در بزرگسالی شکلهای پختهتر و گاه تاریکتری به خود بگیرند. در همین میان، استعارهی مرکزی نمایش-زنبور، و بهویژه نوعی زنبور شکارچی که تخمهایش را در بدن طعمه میگذارد-بهعنوان نمادی پررنگ از دستکاری عاطفی و تهدیدهای نامرئی عمل میکند. حضور این تصویر نمادین یادآور این است که رابطهها همیشه صرفا توسط کلمات تعریف نمیشوند؛ زیرسطح هر ژست مهربانانه میتواند چیزی پنهان، دردناک یا خطرناک در کمین باشد. مالکوم با دو شخصیت و یک موقعیت محدود، تعادلی دقیق میان ابهام و وضوح ایجاد میکند. او هرگز به خواننده یا تماشاگر نمیگوید که حق با کدامیک از شخصیتهاست؛ حتی انگیزهها نیز تا حدی در حاشیهی سایه روشن باقی میمانند تا تجربهی نمایش، بیش از توضیح، بر حس و فشار روانی بنا شود. در عین حال، منشأ تنش میان دو زن نه فقط در گذشتهی مشترک آنها، که در تفاوت طبقاتی امروزشان نیز ریشه دارد؛ تفاوتی که روایت را به انعکاسی از جامعهی معاصر تبدیل میکند و نشان میدهد چگونه فاصلهی اقتصادی و اجتماعی میتواند به شکلگیری رنجش، سوءظن و میل به قدرت بینجامد. قدرت بزرگ نمایش در فشردگی و شدت احساسی آن است. دیالوگها تند، تیز و بدون حاشیهاند و به گونهای نوشته شدهاند که هر تغییر کوچک در لحن یا مکث، معنایی تازه و تهدیدآمیز با خود حمل میکند. اما همین تمرکز بر تنش مداوم ممکن است باعث شود برخی پرسشها بیپاسخ رها شوند یا برخی تغییرات ناگهانی به نظر برسند؛ ویژگیای که برای بعضی مخاطبان بخشی از جذابیت تئاتر و برای برخی دیگر نقطهی ابهام خواهد بود. با این حال، «زنبور» در نهایت تجربهای ساخته که در آن یک موقعیت ساده به بستری برای کندوکاو در قدرت، آسیب، طبقه و پیچیدگیهای روان انسان تبدیل میشود-نمایشی کمپرسون، اما پر از لایههای احساسی و اخلاقی که مدتها پس از پایان اجرا در ذهن میماند.
درباره مورگان لوید مالکوم
مورگان لوید مالکوم (1980- )، نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس بریتانیایی برنده جایزه اولیویه است.