1. خانه
  2. /
  3. کتاب یک پیاله چای ازبکی

کتاب یک پیاله چای ازبکی

جدید
3.6 از 1 رأی

کتاب یک پیاله چای ازبکی

Yek piale chay-e ozbaki
انتشارات: لوگوس
٪15
330000
280500
معرفی کتاب یک پیاله چای ازبکی

«یک پیاله چای ازبکی» حاصل سفر نویسنده‌ای است که سال‌ها تجربۀ جهانگردی با دوچرخه را در کوله‌بار خود دارد. او این‌بار به سرزمین افسانه‌ای ازبکستان قدم گذاشت؛ جایی که تاریخ چند هزارساله در کنار زندگی روزمره مردم نفس می‌کشد. نویسنده در این کتاب، با نثری روان، طنزآمیز و همراه با نگاه مردم‌نگارانه و تاریخی، به دل شهرهای تاشکند، سمرقند و بخارا می‌روید. اما سفرش به همین‌جا محدود نمی‌شود. او پا را از خیابان‌های اصلی فراتر می‌گذارد، وارد کوچه‌ها و روستاهای میان این شهرها می‌شود و از نزدیک با مردم نشست‌وبرخاست می‌کند، با آنان هم‌سفره می‌شود، طعم غذاهای محلی را می‌چشد، در آیین‌ها و رسوم کمترشنیده‌شده‌شان شریک می‌شود و روایت‌هایی را ثبت می‌کند که در هیچ منبع مکتوب دیگری نمی‌یابید. کتاب پر است از لحظات ماجراجویانه، مواجهه با اتفاقات پیش‌بینی‌نشده و روایت‌هایی که خواننده را تا آخرین صفحه با خود همراه می‌کند. از دیگر ویژگی‌های جذاب این کتاب می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

اینفوگرافیک جامع و چشم‌نواز از سه هزار سال تاریخ ازبکستان

معرفی چهره‌های برجستۀ این سرزمین

بیش از ۹۰ تصویر منتخب با طراحی زیبا و حرفه‌ای

امکان تماشای ویدئوهای مکمل هر فصل از طریق کیو آر کد.

درباره عدالت عابدینی
درباره عدالت عابدینی
عدالت عابدینی عکاس نویسنده و مترجم، متولد سال ۱۳۵۷ و فارغ‌التحصیل رشته مترجمی زبان انگلیسی است. وی از سال ۱۳۸۵ هر سال بیش از یک ماه از سال را با هدف مردم‌نگاری و تصویربرداری، به داخل و خارج از کشور سفر می‌کند. همچنین سابقه فعالیت در نشریاتی همچون پوپک، سلام بچه‌ها، مهیار، ماشین‌دودی و روزنامه تهران‌تایمز در حوزه ایرانگردی و جهانگردی دارد و به طور متفرقه برنامه‌هایی را در رادیوفرهنگ و تلویزیون تحت عنوان سفرنامه‌خوانی و مصاحبه در خصوص سفر با دوچرخه و سفر روستایی داشته است. عدالت عابدینی سال ۱۳۹۲ موفق به دریافت جایزه دیپلم افتخار عکاسی از کانون پرورشی فکری کودکان شده است. در کتاب «استالین دوشنبه یادتان نرود» نویسنده ضمن سفر با دوچرخه به تاجیکستان به شرح سفر خود به‌صورت تصویری و ویدئوی پرداخته است.
قسمت هایی از کتاب یک پیاله چای ازبکی

همین‌طور کـه ایـن جملـه را زیـر لـب طوطـی‌وار تکـرار می‌کنـم، یکـی از همـان خودروهــای گوریــل‌انگــوری دامــاس، کنــارم ترمــز می‌کنــد. ولــی اشــتباهی گوریــل‌انگـوری نشسـته داخـل خـودرو. دو نفـر قوی‌هیـکل و تنومنـد از پنجـره بـه مـن زل می‌زنند، مثل شیر گرسنه که به غذایش زل بزند. خدایــا خــودت کمکــم کــن. هنـوز دارنـد نگاهـم می‌کننـد. شسـتم خبـردار می‌شـود کـه احتمـالا بـه یـک اشـتباه دوستن‌نداشـتنی برخـورده‌ا‌م. بااین‌حال، قافیـه را نمی‌بازم. بعـد از گفتـن سلام و یاغچیمینیز جمله‌ای کـه حفـظ کـرده‌ام را بـه آنهـا می‌گویـم. صحبتـی می‌کننـد که متوجه منظورشان نمی‌شوم. گیج‌ومنگ آنها را نگاه می‌کنم…

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب یک پیاله چای ازبکی" ثبت می‌کند