به خداحافظی تلخ تو سوگند, نشد_
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد#
لب تو میوه ممنوع, ولی لب هایم_
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند, نشد#
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر_
هیچ کس! هیچ کس اینحا به تو مانند نشد#
هرکسی در دل من جای خودش را دارد_
جانشین تو در این سینه خداوند نشد#
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها_
!عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد.
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست_
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست#
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب_
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست#
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد_
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست#
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است_
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست#
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق_
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست.
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم_
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم#
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا_
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم#
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم_
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم#
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی ست_
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم#
خاموش مکن آتش افروخته ام را_
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم.