کتاب سوار بر امواج ناشناخته

On Stranger Tides
  • 30 % تخفیف
    175,000 | 122,500 تومان
  • موجود
  • انتشارات: علمی علمی
    نویسنده:
کد کتاب : 20617
مترجم :
شابک : 978-9644044168
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 352
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 1987
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 9 اردیبهشت

نامزد جایزه لوکس سال 1988

نامزد جایزه جهانی داستان فانتزی سال 1988

نامزد جایزه دیتمار سال 1989

معرفی کتاب سوار بر امواج ناشناخته اثر تیم پاورز

کتاب «سوار بر امواج ناشناخته» رمانی نوشته ی «تیم پاورز» است که نخستین بار در سال 1987 وارد بازار نشر شد. «جان شاندانیاک» پس از مرگ پدرش به دنیای نو سفر می کند تا عمویش را پیدا کند—کسی که ظاهرا تمام ثروت خانوادگی آن ها را ربوده و فرار کرده است. او در طول سفر، با «بث هروود» و پدرش، پروفسوری در دانشگاه آکسفورد، «بنجامین هروود» دوست می شود. اما کشتی آن ها قبل از رسیدن به مقصد، توسط «سیاه ریش» و دزدان دریایی تحت امر او مورد حمله قرار می گیرد. ناخدای کشتی با کمک پروفسور و دستیارش به قتل می رسد و «شاندانیاک» نیز مجبور می شود به عنوان دزد دریایی به «سیاه ریش» خدمت کند. اما «شاندانیاک» که حالا در زندگی جدیدش با نام «جک شندی» شناخته می شود، باید نقشه ی پلید «سیاه ریش» را متوقف کند و جان «بث هروود» را نجات دهد.

کتاب سوار بر امواج ناشناخته

تیم پاورز
تیموتی توماس "تیم" پاورز (زاده 29 فوریه 1952) نویسنده علمی تخیلی و تخیلی است. پاورز دو بار به دلیل رمان های تحسین شده منتخب خود آخرین Call and Declare، برنده جایزه جهانی داستان فانتزی شده است. رمان او در سال 1987 در Stranger Tides بعنوان الهام بخش Monkey Island از بازی های ویدئویی استفاده شد و برای اقتباس با فیلم چهارم دزدان دریایی کارائیب انتخاب شد.
نکوداشت های کتاب سوار بر امواج ناشناخته
An adventure with a dazzling difference.
یک داستان ماجرایی با تمایزی خیره کننده.
Barnes & Noble

A breathtaking fiction from a genius imagination.
داستانی نفسگیر از تخیلی نبوغ آمیز.
Amazon Amazon

Exceedingly readable.
فوق العاده خواندنی.
Denver Post

قسمت هایی از کتاب سوار بر امواج ناشناخته (لذت متن)
این حس بزرگ اما بی صدای موجودیت در تاریکی، که گویی مراقب آن هاست و به آن ها توجه می کند، بیشتر و بیشتر ناراحت کننده شد.

در نهایت «شندی» با ترس به بالا نگاه کرد و با این که توانست در نور نقره ای رنگ مهتاب، شاخه های درختان بالای سر خود را ببیند، می دانست که چیزی نامرئی بالای سر آن ها خم شده است؛ چیزی که به این جا تعلق داشت و مالک این مرداب های بارور و دفع کننده و حوضچه ها و تاک ها و دوزیستان زنده و کوچک بود. روشن بود که دیگران هم همین احساس را داشتند.

بله، هیولاهای عجیبی در دنیا وجود دارند، و بهترین کار این است که نزدیک آن هایی بمانی که برایشان نوشیدنی خریده ای.