کتاب استاد عشق

Ostad-e Eshgh
نگاهی به زندگی و تلاش های پروفسور حسابی پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران
کد کتاب : 22973
شابک : 978-9644220975
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 232
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 97
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب استاد عشق اثر ایرج حسابی

"استاد عشق" اثری است که "ایرج حسابی" فرزند پروفسور "سید محمود حسابی" آن را به رشته ی تحریر درآورده است و در آن "نگاهی به زندگی و تلاش های پروفسور حسابی پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران" داشته است. این اثر که در واقع خاطرات این شخصیت بزرگ ایرانی در عرصه ی علم و زندگی را در برمی گیرد به همت فرزند او گردآوری و تدوین شده و از همان نخستین باری که منتشر شد، توانست مخاطبین زیادی را به خود جلب کند. استقبال مخاطبان از این اثر به نحوی بود که پس از گذشت یک دهه از انتشار "استاد عشق" بیش از هفتاد بار مورد تجدید چاپ قرار گرفت.
"استاد عشق" که در هجده بخش تدوین و تنظیم شده، با "نگاهی به زندگی و تلاش های پروفسور حسابی پدر علم فیزیک و مهندسی نوین ایران"، موقعیتی را فراهم ساخته تا به عنوان یک ایرانی، بیشتر با این چهره ی مطرح علمی کشور آشنا شویم و از پروفسور حسابی، چیزی بیشتر از یک نام و عنوان بر سر در مراکز علمی کشور بدانیم. در این اثر به جنبه های مختلفی از زندگی پروفسور حسابی پرداخته شده که شجره نامه ی خانوادگی، دوران کودکی ، تحصیلات، سرگذشت وی در دیار غربت، مدرسه ی روحانیون، دیدار با اینشتین، تاسیس دانشگاه تهران، مشاغل و خدمت های ایشان به جامعه ی علمی، آثار به جا مانده از پروفسور حسابی و همچنین دانستنی های قابل توجهی را از جانب یکی از نزدیک ترین افراد به استاد، یعنی فرزندش "ایرج حسابی" در اختیار خوانندگان قرار می دهد. در پایان کتاب هم تصاویر جالبی ارائه شده که خوانندگان را بیشتر از این کتاب محظوظ خواهد کرد.

کتاب استاد عشق

ایرج حسابی
ایرج حسابی فرزند دکتر محمود حسابی ، متولد سال 1329 در ایران می باشد.
دسته بندی های کتاب استاد عشق
قسمت هایی از کتاب استاد عشق (لذت متن)
هیچ وقت یادم نمی رود، من فقط به خاطر اینکه بیش از این ها از اروپایی ها عقب نیفتیم و هر طور شده دانشگاهی تأسیس کنیم، قبول کردم که علی رغم همه ی نگرانی ها به نزد شاه بروم. حکمت هم با تلاش زیاد وقت ملاقاتی تنظیم کرد و پیش شاه رفتم. بیش از نیم ساعت با شاه صحبت کردم، از ضرورت تأسیس دانشگاه برایش گفتم. او با دقت به حرف های من گوش می داد. این فرصت برایم غنیمت بود. حرف هایم که تمام شد، شاه گفت: همه ی این ها که گفتی درست؛ ولی بگویید این دانشگاه به چه درد می خورد؟ فکر کردم باید چند مثال بزنم تا موضوع و اهداف تأسیس چنین مرکزی برایش کاملا روشن بشود و اورا متوجه اهمیت آن بکنم…