کتاب محله ی شکر خانوم

Shekar Khanom
  • 15 % تخفیف
    195,000 | 165,750 تومان
  • موجود
  • انتشارات: افق افق
    نویسنده:
کد کتاب : 24845
شابک : 978-9643699727
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 232
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب محله ی شکر خانوم اثر ناصر یوسفی

"محله ی شکر خانوم" کتابی است از مجموعه رمان های کودک انتشارات افق تحت عنوان "کتاب های فندق" که "ناصر یوسفی" آن را به نگارش درآورده و "سارا خرامان" کار تصویرگری اش را انجام داده است. "ناصر یوسفی" که از دانش آموختگان رشته ی روان شناسی آموزش کودکان خردسال است و در مقطع دکترای آموزش و پرورش نیز تحصیل کرده است، این رمان را با زمینه های نوستالژیک و عناصر دلنشین سنتی به رشته ی تحریر درآورده است. گفتنی است این نویسنده تاکنون جوایز متعددی را برای آثاری که در زمینه ی کودک و نوجوان به نگارش در آورده، دریافت نموده است. اما در این رمان دویست و سی و دو صفحه ای که برای کودکان نوشته شده، چه چیزی در انتظار مخاطب است؟
اول از همه باید بدانید که در "محله ی شکر خانوم" با یک محله ی معمولی سر و کار ندارید. اینجا پر از آدم های باصفا و دوست داشتنی است که قلب شما را گرم می کنند و عطر محبت و انسانیتشان، در کوچه های ذهن شما ماندگار می شود. یکی از اتفاقاتی که در این رمان با آن مواجه هستیم، فوت مادربزرگ افسانه و علی است. "شکر خانوم" که اسم او بر جلد کتاب خودنمایی می کند، از بچه ها سوال می کند که مادربزرگشان به چه چیزهایی علاقه داشته است؟ بچه ها خیلی به علایق مادربزرگ آگاه نبودند اما "شکر خانوم" می داند که چه بکند. او شمعدانی ها را در گلدان ها می کارد و با پختن غذای موردعلاقه ی مادربزرگ، همسایه ها را به مجلسی دعوت می کند که در آن خاطرات مادربزرگ را تعریف کنند و یادش را زنده بدارند. اینجاست که شما متوجه می شوید برای چه مردم "محله ی شکر خانوم" اینقدر با بقیه فرق دارند؛ چرا که دل هایشان پر از عشق به یکدیگر و به زندگی است.

کتاب محله ی شکر خانوم

ناصر یوسفی
ناصر یوسفی (متولد ۱۳۴۶) نویسنده کتاب‌های کودکان و نوجوانان است. او دکتری آموزش‌وپرورش دارد و مشاور چند نهاد بین‌الملی از جمله یونیسف، کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، یونسکو و شورای جهانی جمعیت بوده‌است. یوسفی مدیریت مؤسسه پژوهشی کودکان دنیا را بر عهده دارد.
قسمت هایی از کتاب محله ی شکر خانوم (لذت متن)
یک روز آفتابی، وقتی شکرخانوم همه ی کارهایش را انجام داد، تصمیم گرفت به صندوق پارچه هایش سر بزند. شکرخانوم چندتا صندوق قدیمی داشت. صندوق لباس های زمستانی، صندوق لباس های تابستانی، صندوق رومیزی ها و پارچه ها و... صندوق پارچه ها را باز کرد. رو میزی های قلاب بافی شده، سجاده های ترمه، دستمال زری دوزی و پارچه های رنگارنگش را درآورد... یکی یکی آن ها را باز کرد و دید و یاد خاطره های هرکدام از آن ها افتاد. لابه لای آن ها پارچه ای بود که شوهرش از سفر مکه برایش سوغات آورده بود. پارچه ای به رنگ آبی که گل های زرد و قرمز و نارنجی داشت. پارچه ی زیبایی بود. حتی دیدن آن دلش را شاد می کرد. تصمیم گرفت پارچه را پیش رعناخانوم ببرد تا برایش پیراهن بدوزد. رعناخانوم وقتی پارچه را باز کرد، چشم هایش برقی زد و گفت: « چقدر شاد است! چقدر رنگ دارد! » با سروصدای آن ها ریحانه به اتاق دوید. او هم با دیدن پارچه گفت: « خیلی زیباست. تابه حال پارچه ای به این قشنگی ندیده بودم. » بعد کمی فکر کرد و گفت: « شکرخانوم جان! اگر از پارچه تان اضافه آمد، می توانم برای عروسکم لباس بدوزم؟ » شکرخانوم خندید و گفت: « البته که می توانی. » بعدازظهر، شکرخانوم روی تخت کنار پنجره دراز کشید و مثل همیشه زود خوابش برد. خواب دید رعناخانوم با پارچه ی گل گلی اش پیراهن زیبایی دوخته است. پیراهن را پوشید تا به عروسی برود. انگار باغی پر از گل شده بود.