کتاب شام مخصوص

The Dinner
  • 25,000 تومان
  • تمام شد ، اما میاریمش 😏
  • انتشارات: ستاک ستاک
    نویسنده:
کد کتاب : 25217
مترجم :
شابک : 978-6009641864
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 296
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 2009
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

نامزد مدال اندرو کارنگی سال 2014

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب شام مخصوص اثر هرمان کخ

کتاب «شام مخصوص» رمانی نوشته ی «هرمان کخ» است که نخستین بار در سال 2009 انتشار یافت. در یک بعد از ظهر تابستانی در آمستردام، دو زوج برای صرف شام در یک رستوران ملاقات می کنند. آن ها در کنار غذا خوردن، گفت و گویی مودبانه را پیش می برند—در مورد کسالت های کار و اتفاقات رقم خورده در تعطیلات. اما در پشت این کلمات توخالی، مسائلی پرتنش و تشویش آور نهفته است که باید بر زبان آورده شود، و با هر لبخند مصنوعی و هر حرف تازه، چاقوها تیزتر از گذشته می شود. هر زوج، یک پسر پانزده ساله دارد. سرنوشت این دو پسر به خاطر نقش آن ها در رویدادی ناگوار، به هم گره خورده است. کتاب «شام مخصوص» با پرداختن به مسائل مختلف—از هنجارهای تربیت فرزند گرفته تا جنبه های متظاهرانه ی جامعه و سوگیری های سیاسی، از نیمه ی تاریک جامعه ای متمدن پرده برمی دارد و از هر کدام از ما می پرسد که در مواجهه با تراژدی های غیر قابل تصور چه خواهیم کرد.

کتاب شام مخصوص

هرمان کخ
هرمان کخ (متولد 5 سپتامبر 1953) نویسنده و بازیگر هلندی است. او داستان های کوتاه، رمان و ستون هایی در مجلات نگاشته است. رمان پرفروش او شام مخصوص (2009) به 21 زبان ترجمه شده است. او برای رادیو، تلویزیون و سینما بازیگری کرده است.
نکوداشت های کتاب شام مخصوص
A European Gone Girl.
یک «دختر گشمده» اروپایی.
Wall Street Journal Wall Street Journal

A suspenseful, highly controversial tale of two families.
داستانی پرتعلیق و بسیار جنجال برانگیز درباره ی دو خانواده.
Amazon Amazon

Absorbing and highly readable.
جذاب و بسیار خواندنی.
New York Times New York Times

قسمت هایی از کتاب شام مخصوص (لذت متن)
باید بگویم که این اواخر از این که در خانه ی خودم، در سالن، روی مبل نشسته باشم ترس برم می داشت. ترسم ناشی از حسی بود که نسبت به افراد دیگر در شرایط مشابه به خودم داشتم. این که صدها نفر دیگر مثل من در خانه شان روی مبل دراز کشیده اند. بیشتر وقت ها در تاریکی به این فکر می کردم که حالا که همه ی آدم ها در خانه شان هستند، چه اتفاقی می افتد.

از جایی که روی مبل دراز کشیده بودم نمی توانستم کسی را ببینم چون بوته های سبزی جلوی پنجره بودند؛ ولی همین حس که پشت این بوته ها، خانه های دیگری بودند و پشت پنجره های دیگر هم آدم هایی مثل من دراز کشیده اند و یا نشسته اند، حس خفقان خاصی را به من منتقل می کرد. باید بگویم از مردم و یا بهتر بگویم آدم ها ترس نداشتم. از داشتن شرایط مشابه هراس داشتم.

ما برای خوردن شام به رستورانی مخصوص رفتیم. اینجا نمی خواهم اسمی از رستوران ببرم برای این که از فردا همه ی مردم هجوم خواهند آورد تا ما را از نزدیک ببینند. چون شاید فکر بکنند ما هنوز هم به آنجا می رویم، ولی باید بگویم که ما دیگر هیچ وقت به آنجا نمی رویم. سرژه این رستوران را رزرو کرده بود. رزرو رستوران کار همیشگی او بود. این رستوران از آن جاهایی بود که باید آن را از سه ماه پیش رزرو می کردید.