کتاب از پس پرده های مه آلود

Behind the foggy curtains
کد کتاب : 27208
شابک : 978-6003764446
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 180
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2020
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت
محمدرضا پورجعفری
محمدرضا پورجعفری زاده ی ۱۳۲۴ در تالش ، نویسنده و مترجم ایرانی است. او فارغ‌التحصیل رشته زبان و ادبیات انگلیسی است.
دسته بندی های کتاب از پس پرده های مه آلود
قسمت هایی از کتاب از پس پرده های مه آلود (لذت متن)
… کمرش که نشکسته. گردنش که خرد نشده. چرا کارش را درست انجام نمی دهد؟ جنب وجوش هر فعلی دست اوست. افعال لازم و کمکی، بویژه افعال متعدی. [ ببین! دوست ندارد به این «بویژه» تن بدهد. حتا «مخصو…»ی مخصوصن را هم می نویسد. با حرکت نیرومند دستم ناگزیر به حرفم گردن می نهد]. مصداق بارز چموشی ست. [ از این یکی خیلی خوشش آمده؛ از نوشتن مصداق بارز بال درآورده ست]. اما «چموشی» حالش را بد می کند. نوکش را به گوشه ی کاغذ گیر می دهد. می نویسد:« مصداق بارز خموشی ست». این یکی را بهتر درآورده. خموشی را از چموشی بهتر می داند. «خموشی کاری به کار کسی ندارد. تصمیم گرفته حرف به دردبخوری نزند. زبان به دهان بگیرد. لام تا کام چیزی نگوید. اگر پس گردنی و زور دو انگشت قلچماق پشتش نباشد، پاک لالمانی می گیرد. با این همه نمی توانم خیلی زیر فشار قرارش بدهم. اما نباید لی لی به لالایش بگذارم. بگذارم کمی پیش برود…

اول گفتم بروم یکراست توی داستان. درست سر همان صفّه‏ای بنشینم که استادم خواجه ابوالفضل بیهقی آن را دیده‏ست و توصیف‏ کرده. اما نتوانستم. صفّه که سایبانی هم ندارد وسط بیابانی بحت‏و بسیط افتاده‏ست. آدم‏های زیادی از هر جا و از هر رنگ بر این صفه نشسته‏اند و فرمان‏ رانده‏اند و فرمان ‏برده‏اند. حالا کسی آنجا نیست. امروزه این صفه‏ها کاربرد چندانی ندارند. حافظه‏ی خواجه ابوالفضل هم اندکی کند شده. خیلی چیزها را هم البته از استادش خواجه‏بونصر مشکان شنیده‏ست. اما صفه آنجاست. برساخته از تیروتخته که نطعی هم درگوشه‏ی شرقی برآن انداخته‏اند. نمی‏دانم در مشکان یا بیهق بود که این سکوی شاهانه ساخته‏شد. به‏قول علما به‏اقرب احتمال بیهق بوده. تلاش استادم که مدام به ‏استادش خواجه‏بونصر ارجاع می‏دهد، البته ستودنی‏ست و پیداست می‏خواهد مسئولیت داستان را از خود سلب کند. اما من این کار را نمی‏کنم. یکراست آمده‏ام توی داستان که مسئولیتش را بپذیرم. ممکن‏است بگویید مسئولیت‏پذیری آن هم پس از قریب هزار سال کار دشواری نیست. نه گردن‏زدنی، نه رجمی، نه طردی. خوب! آدم مسئولیت می‏پذیرد و بعدش هم ترکمان می‏زند. کی ‏به کیه؟ اما اگر شما از ماجرا باخبر باشید، این‏طور فکر نمی‏کنید. در واقع با بلاهایی که سر خواجه ابوالفضل آمد و پس از دوره‏ی حبس و زیر فشارهای گوناگون مالی و عقیدتی و سیاسی، باید عقل کرده‏ باشد و همه‏چیز را بوسیده و کنار گذاشته!