کتاب زورکی نمی روم به مدرسه جادوگری

You Can't Make Me Go To Witch School!
  • 15 % تخفیف
    170,000 | 144,500 تومان
  • موجود
  • انتشارات: هوپا هوپا
    نویسنده:
کد کتاب : 29983
مترجم :
شابک : 978-6222042059
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 248
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2017
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 18 اردیبهشت

معرفی کتاب زورکی نمی روم به مدرسه جادوگری اثر ام لاینس

"زورکی نمی روم به مدرسه جادوگری" داستانی مفرح و شاد برای تمام کودکان چست و چابک است که می خواهند خوش بگذرانند و کمی هم از جادو و جنبل بشنوند. " ام لاینس" در این رمان جذاب، قصه ی دیزی وارت را نوشته است که مجبور شده کاری را انجام بدهد که اصلا دوست نمی دارد. هر بچه ای می تواند با شرایطی که دیزی در آن گیر کرده ارتباط برقرار کند اما باید دید همه ی آن ها دل و جرات دیزی را دارند تا مدام در برابر قوانینی که بزرگترها برای کنترل زندگی او وضع می کنند، ایستادگی کنند؟ همچنانکه دیزی تلاش می کند تا به آن ها بفهماند او به عنوان یک بازیگر نمایش نامه های شکسپیر انسان موفق تری است و اصلا آن طور که می گویند یک جادوگر نیست، ماجراهای مختلفی برایش رقم می خورد. او یک عالمه دوست عالی پیدا می کند و به کمک آن ها رازهای قلعه ی وزغی را کشف کرده و چیزهای مختلفی را نظیر خوابیدن در دیگ تخت خوابی تجربه می کند.
شخصیت اصلی داستان "زورکی نمی روم به مدرسه ی جادوگری" به قلم "ام لاینس"، دختری است با ذهن درخشان و بسیار زیرک و هوشمند که دیالوگ های تک خطی جالبی از سخنان شکسپیر ارائه می کند؛ هرچند که این دیالوگ ها به خوبی تغییر یافته اند تا متناسب با شرایطی که دیزی در آن قرار دارد، بیان شوند و منظور او را برسانند. خلاصه که این دختر زبر و زرنگ بالاخره با اخم و تخم راهی مدرسه ی جادوگری می شود و آنجا دوستانی را پیدا می کند که به خوبی از او حمایت می کنند.

کتاب زورکی نمی روم به مدرسه جادوگری

ام لاینس
ام لاینس نویسنده ی بریتانیایی مجموعه کتاب های مدرسه ی جادوگری است.
قسمت هایی از کتاب زورکی نمی روم به مدرسه جادوگری (لذت متن)
اسم من دیزی وارت است و فعلا حالم گرفته است. مامان بزرگم دارد من را به زور می برد توی قلعه وزغی، مدرسه جادوگرها؛ با اینکه من اصلا اصلا اصلا جادوگر نیستم و بازیگرم. مامان بزرگ با دسته جاروی هلم می دهد به طرف پله های مدرسه. او جادوگری قدیمی است با شنل و کلاه سیاه. اگر حرفش را گوش نکنی جوش می آورد. با وجود این تپلی و شیرین است. مثل یک کپه بالش که لباس پوشیده باشد. من نه چاقم نه لاغر مردنی. معمولی ام. مامان بزرگ می گوید قیافه ام از آن قیافه هاست که آدم ها بهش لبخند می زنند. یعنی خوب است. می گوید چشم سبزم او را یاد دم نوش گزنه می اندازد که خیلی دوست دارد. ولی موهایم روی اعصاب است. عین بوته تمشکی که قهوه ای شاه بلوطی باشد.