مورد جلال آل احمد، از این حیث حایز اهمیت بسیاری است، زیرا از آن جا که او از سویی دربارۀ ماهیت سنت، به دلیل تصوری سطحی و سیاست زده که از عملکرد احتمالی آن دارد، در توهّم است و از سوی دیگر، توجهی به بنیاد اندیشۀ غربی ندارد، فرآورده هایی ایدئولوژیکی از آن را که از حد نازل انتقاد روزنامه ای و نیز از ظاهر تمدن جدید غربی فراتر نمی رود، به عنوان اندیشه ای ناب و اساسی دربارۀ ماهیت تمدن غربی مطرح کرده است.
البته، آنچه در این فقره آمده، به ظاهر نقادی ابن خلدون از سیاست فیلسوفان مربوط می شود و این نقادی ممکن نشده مگر با تکیه بر نقادی ابن خلدون از بنیاد فلسفه و اصول آن که به ویژه، نقادی از اثبات نبوت نزد فیلسوفان در ارتباط آن با نظریۀ سیاست عقلی یونانی جالب توجه است.