کتاب حیدر

Heidar
کد کتاب : 42773
شابک : 978-6226837613
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 380
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2020
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 49
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

معرفی کتاب حیدر اثر آزاده اسکندری

"حیدر" اثری است در سبک داستانی به قلم "آزاده اسکندری" که یک شیوه ی روایی جدید را برای به تصویر کشیدن زندگی امیرالمومنین علی علیه السلام به کار گرفته است. زندگانی این شخصیت بزرگ جهان اسلام و اسطوره ی معرفت و عدالت، به شکل پراکنده ای و تنها در عرصه های مشخصی توصیف شده است. به عبارتی می توان گفت آنچه به شکل عام از حیات امام علی (ع) در باور مومنین حضور دارد، حکایت هایی غیر پیوسته است که مشخص نیست دقیقا در کدام نقطه از زندگی حضرت، تاثیر خود را بروز داده است.
اما آنچه در کتاب سیصد و هشتاد صفحه ای "حیدر" به قلم "آزاده اسکندری" با آن رو به رو هستیم، قصه ای است با روایت خطی و مشخص، که از تطبیق میان صدها منبع روایی شیعه و اهل سنت، به دست آمده و به جز این منابع مشخص که با نشانی دقیق به خواننده معرفی شده اند، باقی مطالب داستان حاصل فضاسازی و قصه پردازی شخصی نویسنده می باشد.
"حیدر" به طور ویژه به بازه ی زمانی 9 ساله از زندگی عارفانه و عاشقانه ی امیرالمومنین علی (ع) و حضرت فاطمه (س) می پردازد. داستان از زبان خود امیرالمومنین یا "حیدر" (ع) روایت می شود و به این ترتیب خواننده از دریچه ی نگاه مولای متقیان با حوادث سال های دوم تا یازدهم هجرت آشنا می شود. روزهای پرفراز و نشیبی که از کمی قبل از ازدواج این زوج آسمانی شروع شده و تا بعد از به شهادت رسیدن صدیقه طاهره (س) ادامه می یابد. به این ترتیب می توان گفت "حیدر"، یک اثر داستانی با خط روایی مشخص و شفاف بوده، که رویدادهای قابل توجهی را زندگی حضرت علی (ع) بیان می کند.

کتاب حیدر

قسمت هایی از کتاب حیدر (لذت متن)
-۲۱ سالت شده ، نمی خواهی آستین بالا بزنی ؟ -به ما که ندادند ، اما به تو می دهند . پا پیش بگذار ، بالاخره که چی ؟ از دروهمسایه گرفته تا دوست و آشنا ، هر روز یک بند همین حرفها را در گوشم می خواندند . - من به خودم اجازه نمیدهم از کنیز ایشان خواستگاری کنم ، چه برسد به دخترشان انگار همین دیروز بود، پیامبر لباسش را عوض کرد . -من با پسر ابوقحافه می روم . امانت های مردم را که پس دادی ، راه بیفت . فاطمه را به تو و هردوتان را به خدا می سپارم ، خودش حفظتان کند دقیقا سه روز در مکه ماندم . چه اهل مکه ، چه زائران کعبه ، همیشه امانت هایشان را به پیامبر می سپردند ، به خواست ایشان جز وقت نماز ، یک روز کامل در دامنه کوه ایستادم و فریاد زدم هرکس پیش محمد امانتی دارد ، باید از من بگیرد . بعضی می دانستند پیامبر از مکه رفته است ، بعضی نه- چه شده است ؟ نکند حال محمد روبه راه نیست. -حال ایشان خوب است فقط خواستند دینی به گردنشان نباشد.