کتاب چشم اندازی از پل

A View from the Bridge
کد کتاب : 43871
مترجم :
شابک : 978-6227554014
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 115
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1955
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب چشم اندازی از پل اثر آرتور میلر

چشم اندازی از پل نمایشنامه ای از آرتور میلر نمایشنامه نویس آمریکایی است. برای اولین بار در 29 سپتامبر 1955، به عنوان یک درام منظوم یک پرده ای همراه با خاطره دو دوشنبه در تئاتر کورونت در برادوی روی صحنه رفت. اجرا ناموفق بود و میلر متعاقبا نمایشنامه را اصلاح و تمدید کرد تا شامل دو پرده باشد. این نسخه نسخه ای است که مخاطبان با آن بیشتر آشنا هستند. نسخه دو پرده در 11 اکتبر 1956 در کلوپ تئاتر نیو واترگیت در وست اند لندن به سرپرستی پیتر بروک به نمایش درآمد.

این نمایشنامه در دهه 1950 آمریکا، در یک محله ایتالیایی-آمریکایی در نزدیکی پل بروکلین در نیویورک می گذرد. در شخصیت الفیری از یک گروه کر و راوی استفاده شده است. ادی، قهرمان تراژیک، عشق نامناسبی به کاترین، خواهرزاده یتیم همسرش بئاتریس دارد و تقریبا وسواس زیادی نسبت به آن دارد، بنابراین او خواستگاری رودولفو پسر عموی بئاتریس را از دختر تایید نمی کند. علاقه میلر به نوشتن درباره دنیای اسکله های نیویورک ناشی از فیلمنامه تولید نشده ای بود که او با الیا کازان در اوایل دهه 1950 تهیه کرد (با عنوان The Hook) که به فساد در اسکله های بروکلین می پرداخت.

پرده اول توسط آلفیری روایت می‌شود که در دهه 1900 ایتالیا بزرگ شد اما اکنون به عنوان یک وکیل آمریکایی کار می‌کند و از این طریق مانند "پل" بین این دو فرهنگ فعالیت می‌کند.

کتاب چشم اندازی از پل

آرتور میلر
آرتور اشر میلر، زاده ی 17 اکتبر 1915 و درگذشته ی 10 فوریه ی 2005، نمایشنامه نویس و مقاله نویس آمریکایی بود.میلر در هارلم نیویورک به دنیا آمد و دومین فرزند از سه فرزند خانواده بود. او به دانشگاه میشیگان رفت و ابتدا در رشته ی روزنامه نگاری مشغول تحصیل شد. میلر در ژورنال دانشگاه، میشیگان دیلی، فعالیت داشت و در همین زمان، اولین نمایشنامه ی خود را نوشت. او سپس رشته ی تحصیلی خود را به زبان انگلیسی تغییر داد و اولین نمایشنامه اش، برنده ی جایزه ی آوری هاپوود شد که او را بیشتر ترغیب کرد تا کار خود را ...
قسمت هایی از کتاب چشم اندازی از پل (لذت متن)
الفیری: ادی، ازت می خوام خوب به حرف هام گوش بدی. می دونی، گاهی وقت ها خدا هم تو کار بنده هاش می مونه. همۀ ما یه کسایی رو دوست داریم؛ زنمون رو، بچه هامون رو. هرکی بلاخره یه کسی رو دوست داره که دوست داشته باشه، هان؟ اما گاهی وقت ها.. این علاقه زیادیه. می فهمی؟ زیادیه، و کار رو به جایی می کشونه که نباید. یه بابایی جون می کنه و بچه بزرگ می کنه، حالا یا بچۀ خواهر برادرشه، یا حتی بچۀ خودشه، خودش هم اصلا متوجه نمی شه، اما طی سال ها معلوم می شه که علاقه ش به دخترش زیادیه، علاقه ش به دختر خواهر برادرش زیادیه. می فهمی چی می خوام بگم؟