کتاب ضیافت و میراث

Ziyafat - Miras
کد کتاب : 48451
شابک : 978-9641940869
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 80
سال انتشار شمسی : 1400
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب ضیافت و میراث اثر بهرام بیضایی

میراث و ضیافت کتابی است از بهرام بیضایی که در آن دو نمایشنامهٔ تک‌پرده‌ای «ضیافت» و «میراث» چاپ شده‌است.

هر دو نمایشنامه در بهار ۱۳۴۶ نوشته شد.میراث در کتاب نمایش ویراستهٔ نادر ابراهیمی در ۱۳۴۶ چاپ شد و ضیافت در مجلّهٔ پیام نوین، سال نهم، شماره ۲، آذر ماه ۱۳۴۶. در سال ۱۳۵۵ این دو نمایشنامه در کتابی در انتشارات نگاه چاپ شد. شکل بازنگری شده‌ای از این هر دو نمایشنامه در جلد دوّم دیوان نمایش چاپ شده‌است. همین متن در دی ماه ۱۳۹۳ با هم در کتابی به نام ضیافت / میراث به وسیلهٔ انتشارات روشنگران و مطالعات زنان چاپ شدند. در این چاپ اخیر، بر خلاف چاپ انتشارات نگاه، ضیافت پیش از میراث آمده‌است.

هر دو نمایش در آذر ماه ۱۳۴۶ در تالار ۲۵ شهریور تهران به کارگردانی نویسنده همراه گروه هنر ملی اجرا شد؛ و اینجا بود که کارگردانی بیضایی نخستین بار بخت نمایش همگانی زنده یافت.

نمایش اندکی پس از تاج‌گذاری محمّدرضا شاه پهلوی بود که کمتر از یک سال پس از مرگ مصدق در نیمه اسفند ۱۳۴۵، یعنی در آبان ۱۳۴۶ برگزار می‌شد؛ و این سبب واکنش‌هایی گاه تند شد. سعید سلطان‌پور و آربی اوانسیان به تلخی تمثیلی نمایش ضیافت خرده گرفتند و محمود دولت‌آبادی که بازیگر نقش کوچک آقا در میراث بود از نمایش طرفداری کرد.

کتاب ضیافت و میراث

بهرام بیضایی
بهرام بیضایی (زاده ۵ دی‌ماه ۱۳۱۷ در تهران) کارگردان سینما و تئاتر و نمایش‌نامه نویس و فیلمنامه نویس و پژوهشگر ایرانی است.‏‏بیضایی علاوه بر کارگردانی و نمایش‌نامه نویسی، در سینما عرصه‌های دیگری چون تدوین، ساخت عنوان بندی و تهیه کنندگی را هم تجربه کرده‌است.‏وی کارگردان برخی از بهترین و ماندگارترین آثار سینمای تاریخ ایران است.چریکه تارا، مرگ یزدگرد، باشو غریبه کوچک، شاید وقتی دیگر، مسافران و سگ کشی از مهم‌ترین آثار وی هستند.‏خانواده‌اش اهل کاشان...
قسمت هایی از کتاب ضیافت و میراث (لذت متن)
نوکر: ارباب، هوار، ارباب! میان آقا: من که گفتم اینجا خبرهایی هست. بزرگ آقا: من که گفتم همه با هم باشیم. من تنهایی نمی تونم اینجا رو اداره کنم. میان آقا: درسته. اخوی اینو گفت. بزرگ آقا: نگفتم؟ کوچک آقا: من سر حرفم هستم! بزرگ آقا: تو هیچی ندیدی. کوچک آقا: برعکس؛ هر چی بیشتر نگاه کردم بیشتر مطمئن شدم که هیچ چیز نبوده.