کتاب بابا و دایناسور

«بابا و دایناسور» نوشته‌ی «جنیفر چولدنکو» نویسنده‌ی آمریکایی، داستانی درباره‌ی ترس در کودکان است. هرچقدر داستان و کتاب درباره‌ی ترس نوشته شود، باز کم است؛ زیرا ترس بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی ماست. البته ترس جنبه‌های مثبتی نیز دارد و در بسیاری موارد باعث نجات انسان می‌شود. ترس باعث می‌شود که ما از خطر دور شویم و از چیزی که جان و روح‌مان را تهدید می‌کند، فرار کنیم.
نیکولاس از برخی چیزها می‌ترسد اما دوست دارد، مانند پدرش شجاع باشد. او از تاریکی بیرون اتاق‌، از زیر درپوش‌های فاضلاب و حشره‌های بزرگی که لای بوته‌ها زندگی می‌کنند، می‌ترسد. او حتی هنگام بازی فوتبال هم می‌ترسد که گل نزند و یا شکست بخورد. نیکولاس سعی می‌کند مثل پدرش شجاع باشد اما به کمک نیاز دارد. او یک دایناسور برای خودش انتخاب می‌کند چون آن‌ها از چیزی نمی‌ترسند. او با این دایناسور شجاع می‌شود و از هیچ‌چیز نمی‌ترسد؛ درست مثل پدرش. چون دایناسورها تاریکی را دوست دارند و از حشره‌ها نمی‌ترسند. نیک با وجود دوست کوچکش سنگ‌نوردی می‌کند، به زمین فوتبال می‌رود و شنا می‌کند. یک روز دایناسورش گم می‌شود و همه‌چیز روی سرش خراب می‌شود و احساس ترس می‌کند. او در راه خانه از همه‌چیز می‌ترسد و شب، خواب‌های بسیار بدی می‌بیند. نیک دیگر شجاع نیست. پدرش از او می‌پرسد که مشکلش چیست و او جوابی نمی‌دهد. پدر برای او توضیح می‌دهد که ترسیدن ایرادی ندارد و به او کمک می‌کند و آن‌ها با هم می‌روند و دایناسور شجاع نیک را پیدا می‌کنند.
بسیاری از کودکان در مقطعی از زندگی‌شان دچار ترس و اضطراب می‌شوند؛ ترس از ناشناخته‌ها یا شخصیت‌های خیالی. تشویق کودکان به این‌که درباره‌ی ترس‌هایش صحبت کنند، اولین قدم برای کمک به آن‌هاست. در این داستان نیز پدر به نیکولاس کمک می‌کند. نویسنده نشان می‌دهد که نباید کودکان را سرزنش کرد حتی اگر ترس آن‌ها فقط یک توهم باشد. گاهی می‌شود به کودک اطمینان داد که اشکالی ندارد، اگر بترسد. ارتباط نیک با پدرش می‌تواند الگویی برای حرف زدن راحت‌تر درباره‌ی ترس‌های کودک باشد.
«بابا و دایناسور» داستانی لطیف است که ارتباطی صمیمی بین یک پدر و پسر را نشان می‌دهد. علاوه بر این، به کودکان آموزش می‌دهد که چگونه بر ترس‌های‌شان غلبه کنند و اعتماد به ‌نفس‌شان را به دست بیاورند.