کتاب سیرت جلال الدین منکبرنی

Sirat-e Jalal al
کد کتاب : 59659
شابک : 978-6001210419
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 482
سال انتشار شمسی : 1394
سال انتشار میلادی : 2015
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب سیرت جلال الدین منکبرنی اثر شهاب الدین محمد خرندزی زیدری نسوی

"سیرت جلال الدین منکبرنی" اثری است از "شهاب الدین محمد خرندزی زیدری نسوی" که نویسنده آن را به هشتاد و نه 89 قطعه تقسیم نموده است. طول هر بخش از کتاب چیزی حدود یک تا هفت صفحه است و اصل این کتاب به زبان عربی نگارش شده است. در همان سال‌ها ترجمه فارسی "سیرت جلال الدین منکبرنی" به وسیله‌ی یک مترجم ناشناس صورت گرفت و این ترجمه به جهت انجسام و نزدیکی به مطالب متن اصلی بر سایر نسخ رایج عربی برتری دارد.
"شهاب الدین محمد خرندزی زیدری نسوی" در ابتدای کتاب به معرفی تاتارها و ریشه‌های آنها اشاره دارد و در همین قسمت به معرفی خاستگاه مغول‌ها می‌پردازد. در قسمت‌های بعدی کتاب "سیرت جلال الدین منکبرنی"، مخاطب با زندگانی چنگیز مغول و پیروزی‌ها و فتوحاتش در مغولستان آشنا می‌شود. کتاب همینطور با رخدادهایی که زمینه را برای حمله چنگیز به ایران فراهم کردند پیش می‌رود و طبق ترتیب زمانی، این رویدادها را شرح می‌دهد.
هر چه به دوران زندگی "شهاب الدین محمد خرندزی زیدری نسوی" نزدیکتر می‌شویم، روایات کتاب "سیرت جلال الدین منکبرنی" دقیقتر می‌شوند. این حوادث به جایی می‌رسند که تنها روایتگر آنها شخص نویسنده، به عنوان منشی و راوی اتفاقات دوران جلال‌الدین خوارزمشاه است. دو باب آخر از کتاب "سیرت جلال الدین منکبرنی" به سرانجام سلطان اختصاص دارد و برخی از خصوصیات وی را به تفصیل بیان می‌کند.
نسخه‌ حاضر از کتاب "سیرت جلال الدین منکبرنی" به قلم "شهاب الدین محمد خرندزی زیدری نسوی" توسط استاد "مجتبی مینوی" تصحیح شده و مقدمه و تعلیقات آن نیز توسط این استاد ارجمند به مخاطب ارائه شده است. نسخه حاضر که در چهارصد و هشتاد صفحه به چاپ رسیده، کاری از انتشارات علمی و فرهنگی می‌باشد.

کتاب سیرت جلال الدین منکبرنی

قسمت هایی از کتاب سیرت جلال الدین منکبرنی (لذت متن)
آنگه سلطان بر کوه رفت و کردان راه ها را بسته بودند و او را گرفتند و غارت کردند… و چون خواستند که بکشند با بزرگ ایشان گفت: من سلطانم، در کار من شتاب مکن، بعد از آن تو مخیری، خواهی مرا پیش ملک مظفر شهاب الدین غازی بر، او خود ترا به جایزه غنی کند و اگر خواهی مرا به بعضی از شهرهای من برسان تا ملکی شوی. آن مرد در رسانیدن او به بعضی از بلاد رغبت کرد، و او را پیش قوم و قبیله خود برد، و پیش زن خود گذاشت و رفت که اسپان خود را از کوه بیاورد و در اثنای غیبت او کردی دون بیامد، حربه ای در دست، به زن گفت: این خوارزمی کیست؟ چرا او را نمی کشید؟ گفت: شوی من او را امان داده است و دانسته که سلطان است. کرد گفت: چگونه باور داشتید که او سلطان است؟ مرا به اخلاط برادری کشته شد که به از وی بود. پس حربه بر وی زد و به یک ضربه روح او را به فردوس رسانید