از جایی که نمی دانم کجاست به تمام جهان یک جور نور شدید آلبالویی رنگ می تابد، به پوست تنم، به سایه ی درخت های پشت پنجره و به آشفتگی موهایم. نه اینکه من نفهمیده باشم یا نخواسته باشم. نه؛ چیزی که جان به لبم کرده همین است، اینکه خودم خواستم...