کتاب سقوط از خویش

Fall from yourself
کد کتاب : 8955
شابک : 978-9642368297
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 688
سال انتشار شمسی : 1396
سال انتشار میلادی : 2017
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب سقوط از خویش اثر مهرنوش صفایی

رمان سقوط از خویش، عاشقانه ای لطیف، ناب و تامل برانگیز است. عاشقانه ای عجیب با تلنگرهایی محکم به بلور عواطف و احساسات انسانی. قلم نویسنده جسورانه و بی باکانه تمامی احساسات انسانی را به چالش می کشد و رابطه عمیق میان احساسات عاطفی و تمایلات جنسی را زیر ذره بین دانش و تجربه می گذارد. به نظر نمی رسد در تالیف کتاب سقوط از خویش، نویسنده خودش را درگیر چارچوب ها و اما و اگرها و شاید و بایدها کرده باشد به همین دلیل این کتاب دارای فراز و فرودهای عاطفی جذابی است که نگارش کتاب را چه از نظر محتوا و چه از نظر شیوه نگارش به اثری بدیع و درخور توجه تبدیل کرده است .

کتاب سقوط از خویش

مهرنوش صفایی
مهرنوش صفائی در مهر ماه سال 1354 در تهران به دنیا آمد. فعالیت های ادبی را از همان دوران کودکی آغاز و پس از آن در مقاطع مختلف تحصیلی در چهار چوب مسابقات شعر منطقه و استانی ادامه یافت وی که فارغ التحصیل رشته مامایی از دانشگاه شهید بهشتی است در کنار رشته تحصیلی خود به جهت علاقه شخصی خود در زمینه ادبیات فارسی مطالعه و تحقیق در این زمینه را نیز دنبال می کرد.وی بی شک یکی از زنان موفق جامعه ی امروز است. او عضو جامعه ی محققان ایران، عضو انجمن نوآوران جوان، عضو باشگاه نخبگان و توانمندان ایران و مدیر ع...
قسمت هایی از کتاب سقوط از خویش (لذت متن)
پشت پنجره برف می آمد؛ اما نه از آن برف هایی که در کولاک می پیچد و آدم را کلافه می کند… برف می آمد، از آن برف هایی که آدم را بدجور هوایی می کند… از آن برف هایی که آدم را وسوسه می کند دست عزیزترین کسش را در مشتش بگیرد و رد قدم هایش را کنار رد قدم های او روی دل سفید برف به یادگار بگذارد. از آن برف هایی که آدم را هوایی می کند مدام برگردد و به پشت سرش نگاه کند… از آن برف هایی که مثل یک تور سفید، روی سیاهی موی معشوق می نشیند و جلوه صورت ماهش را دوچندان می کند… برف می آمد، از آن برف هایی که عاشق بی چاره را بیچاره تر می کند. پشت پنجره برف می آمد…، اما نه آسمان تاریک بود، نه آن سالن بزرگ مجلل! اصلا همه جا چنان نورپردازی شده بود که انگار یک روز روشن است، نه یک شب زمستانی سرد. آن سوی پنجره، شب بود و سرما و برف، این سوی پنجره اما شمعدان های ده شاخه بلندی که باحرارت و نور عجیبی به سالن روشنی و گرما می بخشیدند.