پیش بینی های «اچ جی ولز» در مورد آینده



اچ جی ولز پیش بینی های زیادی نیز درباره ی جهان مدرن داشت که اکنون به واقعیت های زندگی ما تبدیل شده اند.

«هربرت جورج ولز» که یکی از پیشگامان ژانر «علمی تخیلی» به حساب می آید، در آثار داستانی خود پیش بینی هایی را ارائه کرد که (هنوز) به واقعیت تبدیل نشده اند: ماشینی که در زمان سفر می کند، مردی که نامرئی می شود، و هجومی از طرف مریخی ها که جنوب انگلیس را به نابودی می کشد. اما او که بیش از 150 سال پیش به دنیا آمد، پیش بینی های زیادی نیز درباره ی جهان مدرن داشت که اکنون به واقعیت های زندگی ما تبدیل شده اند. 

 

 

«اچ جی ولز» به عنوان یک دانشمند، تحصیل کرده بود و این موضوع، در میان معاصران ادبی او چندان رایج به حساب نمی آمد. او همچنین بدون تردید یکی از مهم ترین چهره ها در ژانری بود که اکنون با نام «علمی تخیلی» شناخته می شود. نویسندگان این ژانر در طول تاریخ، نه تنها تصاویری احتمالی از آینده را ارائه کرده اند، بلکه الهام بخش دیگران برای تبدیل آن تصاویر به واقعیت نیز بوده اند. «سایمِن جیمز» رئیس بخش مطالعات زبان انگلیسی در دانشگاه «دورام» و دبیر ژورنال رسمی «جامعه اچ جی ولز» بیان می کند:

تخیل ولز، آرام و قرار نداشت. او می خواست قبل از آنکه آینده از راه برسد، به آن دست پیدا کند. به همین خاطر در آثارش تا این اندازه پیش بینی های مختلف را می بینیم.

 

 

علاوه بر این، ایده های «ولز» همچنان به زندگی ادامه می دهند چون او مهارت شگفت انگیزی در خلق داستان های جذاب داشت. نویسنده ی بزرگی همچون «جوزف کنراد» نیز با این گفته موافق است؛ او پس از خواندن کتاب «مرد نامرئی»، در نامه ای برای «ولز» نوشت:

«اثر تو همیشه مرا شگفت زده می کند. «شگفت زده» کلمه ی درستی است، ای واقع گرای موضوعات خیالی!»

در این مطلب می خواهیم به برخی از پیش بینی های درخشان «اچ جی ولز» بپردازیم که به واقعیت تبدیل شده اند، و همچنین نگاهی به آن هایی داشته باشیم که (حداقل هنوز) جزء واقعیت زندگی ما به حساب نمی آیند.  

 

ولی شما اشتباه می کنید که می گویید ما نمی توانیم در زمان حرکت کنیم. مثلا اگر من واقعه ای را به طور روشن به خاطر آورم، به لحظه ای که آن واقع رخ داده است بازمی گردم، به قول شما حواسم پرت خواهد شد. برای لحظه ای به عقب می جهیم. البته ما وسیله ای نداریم که مدت زیادی در آنجا بمانیم. همان طور که یک حیوان یا انسان وحشی نمی تواند شش متر بالای زمین باقی بماند. ولی انسان متمدن از این لحاظ از یک انسان بدوی غنی تر است. او می تواند بر خلاف نیروی جاذبه در یک بالن بالا رود و چرا نباید امیدوار باشد که سرانجام قادر خواهد شد که حرکتش را در طول بُعد زمان متوقف سازد یا آن را سرعت بخشد یا حتی بازگردد و در جهت دیگر سفر کند. از کتاب «ماشین زمان»

 

 

 


 

 

 

 

تلفن، ایمیل و تلویزیون

 

«ولز» در کتاب «انسان ها همانند خدایان» مخاطبین خود را به آرمان‌شهری می برد که در واقع همان سیاره ی زمین پس از هزاران سال پیشرفت است. افراد در این واقعیتِ جایگزین، از طریق سیستم هایی بی سیم با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند که ویژگی های همچون ارسال صدا و ایمیل دارد. «ولز» همچنین گونه هایی از سرگرمی های مربوط به آینده را نیز به تصویر می کشید. شخصیت اصلی در کتاب «زمان بیداری»، پس از گذراندن دو قرن در خواب، در نسخه ای پادآرمان‌شهری از لندن بیدار می شود که شهروندان آن، از تکنولوژی های شگفت انگیزی همچون کتاب های صوتی، هواپیما و تلویزیون استفاده می کنند—اما به شکلی ساختارمند تحت ستم و بی عدالتی های اجتماعی هستند.

 

 

مهندسی ژنتیک

 

در کتاب «جزیره دکتر مورو»، مخاطبین با باغ وحش عجیبی مواجه می شوند که در آن، موجوداتی غیرمعمول همچون ترکیب انسان و ببر، و ترکیب روباه و خرس به چشم می خورد. این موجودات به واسطه ی آزمایشات دکتری دیوانه به وجود آمده اند؛ آزمایشاتی که شباهت های انکارناشدنی با مهندسی ژنتیک دارند. 

با این که «دکتر مورو» این موجودات را با به کارگیری روش هایی ابتدایی و نه چندان پیشرفته همچون پیوند عضو از طریق جراحی و یا انتقال خون انجام می دهد، اما مفهوم دستکاری انسان ها در طبیعت اکنون به یک واقعیت تبدیل شده است. دانشمندان در حال تلاش برای رسیدن به روزی هستند که بتوان اعضای حیوانات را به شکل دائمی به انسان ها پیوند زد، اگرچه اکنون سیستم ایمنی بدن اینگونه پیوندها را پس می زند. 

جالب است که موجوداتی که «دکتر مورو» به وجود می آورد، در نهایت به عامل سقوط او تبدیل می شوند، و پایان داستان، بازتاب دهنده ی یکی از تم های همیشگی «ولز» است. «سایمن جیمز» در این باره بیان می کند:

«این تم اغلب هشداری درباره ی عواقب تکنولوژی است، به خصوص وقتی به شکل کامل و درست به آن ها فکر نشده است.»

 

او خانم «هال» را صدا زد تا پشت در غریبه بیاید و آهسته در زد. وقتی جوابی نیامد، او در را هل داد و باز کرد. اتاق خالی بود! همان طور که او فکر می کرد. «جورج، روی میز رو ببین! تموم پانسمان های مرد اونجا هستن. شلوار، کلاه و دستکش هاش هم اینجا هستن. اون چطور می تونه بدون لباس هاش این ور و اون ور بره؟» وقتی شروع به نگاه به اطراف اتاق کردند، شنیدند فردی پایین پله ها عطسه کرد. خانم «هال» دزدکی نگاهی به بیرون انداخت؛ ولی کسی آن جا نبود. او گفت: «حتما خیالاتی شدم.» دوباره به اتاق برگشت و به تخت نزدیک شد. به ملافه ها دست کشید. «اون ها سردن. اون حداقل یه ساعت پیش از اینجا رفته. اون صبح به این زودی با عجله کجا رفته؟» بعد اتفاقی بسیار خارق العاده رخ داد. برگه ها خودشان کنار هم جمع شدند و روی هم قرار گرفتند. چند لحظه بعد از جا پریدند و در اطراف اتاق به رقص درآمدند. بعد کلاه غریبه از روی تخت بلند شد و در هوا به پرواز درآمد. بعد مستقیم به مقصد صورت خانم «هال» حرکت کرد! از کتاب «مرد نامرئی»

 

 

 


 

 

لیزرها و «جنگ افزارهای انرژیِ هدایت شده»

 

مریخی ها در کتاب «جنگ دنیاها» از سلاحی به نام «پرتو گرما» استفاده می کنند. این جنگ افزار می تواند با یک پرتو نوریِ متمرکز و بی صدا، در لحظه انسان ها را به خاکستر تبدیل کند. اما شش دهه طول کشید تا دانشمند آمریکایی «تئودور مِیمن» اولین دستگاه لیزر را در 16 می سال 1960 در کالیفرنیا به کار اندازد، اگرچه دانشمندان نظامی از مدت ها قبل از این، به فکر ساخت جنگ افزارهای مختلف از طریق به کارگیری لیزر بودند.
توصیفات «ولز» آنقدر دقیق نیست که بتوان از طریق آن ها یک دستگاه لیزر واقعی را خلق کرد، اما دستگاه به تصویر کشیده شده توسط او شباهت های زیادی به لیزرِ «مِیمن» و سایر «جنگ افزارهای انرژیِ هدایت شده» دارد، از جمله آن هایی که از امواج مایکروویو، تابش الکترومغناطیسی و یا امواج رادیویی یا صوتی استفاده می کنند.

به شکل طبیعی، «ولز» بیشتر به چگونگی تأثیرات ایده هایش در مورد آینده علاقه مند بود و نه یافتن و توضیح دادن جزئیات فنی آن ها. «سایمن جیمز» در این باره بیان می کند:

او یکی از جنبه های دانشِ علمیِ بشر را برمی گزید و آن را تغییر می داد. بنابراین مثلا در کتاب «ماشین زمان»، اگر زمان را بُعد چهارم در نظر بگیریم، آن وقت چه می شود اگر بتوانیم در زمان نیز مانند سه بُعد مکانیِ دیگر آزادانه حرکت کنیم؟ یا در کتاب «اولین انسان ها در ماه»، چه می شود اگر بتوانیم ماده ای به وجود آوریم که مانند برخی مواد که عایق گرما هستند، عایق جاذبه باشد؟

 

 

روی این میز ماشینش را قرار داد. سپس یک صندلی به طرف خود کشید و رویش نشست. تنها چیز دیگری که روی میز بود، یک چراغ کوچک بود. شاید حدود یک دوجین شمع هم در اطراف وجود داشتند: دو شمع در شمعدان روی طاقچه و چندین شمع در شمعدان دیوارکوب، طوری که اتاق کاملا نورانی شده بود. من روی یک صندلی کوچک نزدیک آتش نشستم و صندلی را آنقدر جلو بردم که تقریبا بین مسافر زمان و آتشگاه قرار گرفتم. فیلبی پشت او نشست و از روی شانه هایش نگاه می کرد. پزشک و شهردار از نیمرخ سمت چپ او را نگاه می کردند. مرد جوان پشت روانشناس ایستاده بود. همه ی ما کاملا مواظب و گوش به زنگ بودیم. به نظر من باورنکردنی می رسید که هر نوع حقه ای، هر چقدر هم زیرکانه اندیشیده شده و با زرنگی انجام می پذیرفت، در این شرایط از نظر ما مخفی بماند. مسافر زمان به ما نگاهی انداخت و سپس به ماشین چشم دوخت. از کتاب «ماشین زمان»

 

 


 

 

بمب اتم و گسترش سلاح های هسته ای

 

«ولز»  ارزش زیادی برای فواید احتمالی تکنولوژی قائل بود اما همچنین، از جنبه های تاریک تر آن نیز هراس داشت. «النور کورتمانش» استاد دانشگاه «ایلینوی» بیان می کند:

«او نویسنده ای بود که در اوایل قرن بیستم، شاید بهتر از هر شخص دیگر، احتمال وقوع جنگی همه جانبه را در نظر می گرفت.» 

 

«ولز» متوجه قدرت تحول برانگیز و ویرانگری شده بود که انسان می توانست از طریق شکافتن اتم به آن دست یابد. بمب های اتمی که «ولز» در کتاب «جهان آزاد شده» به مخاطبین معرفی می کند، آغازگر جنگی آنچنان بزرگ می شود که انسان های بازمانده را وادار می کند برای جلوگیری از جنگ های احتمالی در آینده، یک دولت جهانی متحد را به وجود آورند. اما بمب های «ولز» با بمب های واقعی ساخته شده توسط دانشمندان در «پروژه منهتن» متفاوت است. بمب های خیالی «ولز» بسته به اندازه ی خود، برای روزها، هفته ها و یا ماه ها به انفجار ادامه می دادند و قدرت ویرانگر خود را به شکل تدریجی آزاد می کردند. «ولز» همچنین به شکلی آشکار متوجه خطرات گسترش سلاح های هسته ای شده بود و در برخی از داستان هایش، در مورد عواقب ترسناک استفاده از این جنگ افزارها به مخاطبین هشدار می داد.

 

 

 

پیش بینی های تحقق نیافته ی «اچ جی ولز»

 

«ولز» این ایده را رد می کرد که آینده غیر قابل شناخت است. «جیمز گان» نویسنده ی داستان های علمی تخیلی در این باره توضیح می دهد:

او معتقد بود از طریق چیزی که ابتدا «تاریخ استنتاجی» و سپس «بوم شناسی انسان» نامید، می توان احتمال هایی مشخص در مورد آینده را دسته بندی، و مردم را تشویق کرد تا بیشترین بهره را از این احتمالات ببرند. او اولین «آینده پژوه» بود، مردی که فردا را ابداع کرد.

با این وجود، «ولز» ایده های بزرگی نیز داشت که تا کنون به واقعیت تبدیل نشده اند، اگرچه همیشه این احتمال وجود دارد که در آینده و با پیشرفت دانش بشر، این ایده ها نیز رنگ و بوی واقعیت به خود بگیرند. ما هنوز توسط موجودات بیگانه مورد حمله قرار نگرفته ایم. نامرئی شدن انسان هنوز در دسترس نیست، اگرچه علم پیشرفت های زیادی در این زمینه کرده است. ماشین زمان نیز همچنان خارج از دسترس انسان ها باقی مانده است.

 

«خب، از گفتن این موضوع ابایی ندارم که خودم مدتی را روی این هندسه ی چهار بُعدی کار کرده ام. بعضی از نتایجی که گرفته ام غریب می نمایند. مثلا در اینجا تصویر مردی را در هشت سالگی اش می بینید و بعد در پانزده سالگی و این یکی در هفده سالگی و به همین شکل. همه ی این ها به طور واضحی بخش هایی هستند، نمایش هایی سه بُعدی از وجود چهار بُعدی او که یک چیز ثابت و تغییرناپذیر است.» مسافر زمان بعد از مکثی که برای درک مطالبش لازم بود، چنین ادامه داد: «دانشمندان به خوبی می دانند که زمان نوعی فضا است. این یک دیاگرام علمی مشهور است. گزارش ثبت شده ی وضع هوا. این خطی که با انگشتم نشان داده ام حرکات بارومتر را نشان می دهد. دیروز بسیار بالا بود. دیشب افت کرد. سپس امروز صبح دوباره بالا رفت و به آرامی تا اینجا بالا آمد. مطمئنا جیوه ی داخل بارومتر، این خط را در هیچ یک از ابعاد فضا که تا کنون شناخته شده اند، رسم نکرده است. ولی مطمئنا چنین خطی را کشیده است و بنابراین باید نتیجه بگیریم که این خط در طول بُعد زمان کشیده شده است.» از کتاب «ماشین زمان»

 

 

شاید بزرگترین ناامیدی برای «ولز»، محقق نشدن تصویر سیاسی آرمانیِ او بود: شکل گیری یک دولت جهانی که او نامش را «آرمان‌شهر مدرن» گذاشته بود. «ولز» عقاید سوسیالیستی داشت و امیدوار بود که یک «جمهوری جدیدِ» جهانی می تواند ضامن همیشگی بقای صلح در جهان باشد. او که در سال 1946 از دنیا رفت، آنقدر زنده ماند تا دریابد که این آینده ی خیالی قرار نیست به این راحتی ها به واقعیت تبدیل شود، به همین خاطر تمام تلاش خود را به کار بست تا مروج همکاری های بین المللی باشد.

«سایمن جیمز» در این باره بیان می کند:

شروع جنگ جهانی دوم باعث شد ایده ی شکل گیری یک دولت جهانی و متمرکز، بیش از هر زمان دیگری غیرممکن به نظر برسد. به همین خاطر «ولز» پویشی را برای شکل گیری حقوق بشر به صورت جهانی آغاز کرد. به نظرم نامه های «ولز» به روزنامه ی «تایمز» بود که باعث شروع فرآیندی شد که در نهایت، به اظهارنامه ی سازمان ملل درباره ی حقوق جهانی انسان ها در سال 1947 انجامید.

 

«النور کورتمانش» نیز اعتقاد دارد ایده ی «ولز» در مورد شکل گیری دولت جهانی اگرچه هیچ وقت به شرایط آرمانیِ مورد نظر او نرسید، اما جنبه هایی از آن به صورت تدریجی به واقعیت تبدیل شد. «کورتمانش» در این باره توضیح می دهد:

همه ی نهادهای بین المللی را در نظر بگیرید که پس از جنگ جهانی دوم با این امید به وجود آمدند که وجود چارچوب ها و قوانین بین المللی، جلوی یک جنگ جهانی دیگر را خواهد گرفت. نهادهای بین المللی در آن زمان واقعا جهانی نبودند، اما بدون تردید گام هایی کوچک به سمت شکل گیریِ یک جامعه ی جهانی پیشرفته تر و صلح آمیزتر به حساب می آمدند؛ جامعه ای که «ولز» رویای شکل گیری اش را در سر داشت.