گلبهار ، دختر روستایی با محبتیست که مادربزرگ پیرش را ، بزرگ ترین و ارزشمندترین دارایی زندگی اش میداند و خواسته ی او را خواسته ی خودش میشمارد. ننه جونی که جز دیدن دوباره ی نوه ی پسری طرد شده و پر کینه اش ارن ، آرزوی دیگری ندارد!
به همین منظور هم تمام دلخوری و نفرتش از نوه ی ناخلف را کناری میگذارد و برای دیدار دوباره ی ارن و مادربزرگش ، روانه ی شهر می شود. غافل از آنکه عبور از این کینه و عقده ی دیرینه ، آنقدرها هم ساده و راحت نیست و همه چیز در یک شب بارانی و میان پیست موتورسواری ، برای هر دوی آن ها طوری رقم میخورد که رابطه ی بینشان دست خوش چالش های عجیب و خطرناک و البته پرکشش می شود!
کتاب زمان 00:00