کتاب ذهن خالی

Zehn-e Khali
کد کتاب : 23922
شابک : 978-9643728342
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 780
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2015
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 15
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب ذهن خالی اثر هما پوراصفهانی

"ذهن خالی" اثری است از نویسنده ی ژانر عاشقانه و جنایی "هما پوراصفهانی" که این بار یک عشق شورانگیز و رویایی را در یک "ذهن خالی" پرورش داده است. فراموشی و نسیان، آغاز قصه ای است برای نو شدن. یک "ذهن خالی" که قرار است با اتفاقات جدیدی پر شود. داستان از گره و معماهایی تشکیل شده که نیاز به حل شدن دارند و مخاطب را برای حل کردن این پازل که هر قطعه اش در سطری از قصه مخفی شده، به چالش می کشند. گاه این قطعات با سختی و به تدریج پیدا می شوند و گاه ناگهانی و غیرمنتظره و خواننده باید خودش را آماده کند تا بالاخره بفهمد قاتل کیست؟
"هما پوراصفهانی" داستان "ذهن خالی" را از فضای بیمارستان آغاز می کند. پولک به سختی چشم هایش را می گشاید و به دنیای سردرگرمی و دردهای جسمی و روحی قدم می گذارد. او نه کسی را می شناسد و نه می داند که اینجا چه می کند. در واقع او هیچ چیز را بخاطر نداشته و همه چیز از ذهنش پاک شده است؛ همه چیز حتی خودش.
قبل از این اتفاقات، پولک شاهد یک پرونده ی جنایی بوده است. پرونده قتلی بزرگ که در آن نامزد پولک به عنوان قاتل دستگیر و به زندان منتقل شده و در انتظار اعدام است. حالا همه چیز به حافظه ی پولک بستگی دارد و اگر او نتواند بخاطر بیاورد که قاتل حقیقی کیست، نامزد او جان خود را از دست می دهد. در این بین قاتلان واقعی در صدد هستند تا پولک را به قتل برسانند اما مسئولیت حفظ جان او به عهده ی شخصی به نام فرزام عظیمی نیاست. آشنایی با فرزام و سرنوشت این داستان جنایی را در کتاب "ذهن خالی" از "هما پوراصفهانی" بخوانید.

کتاب ذهن خالی

هما پوراصفهانی
هما پور اصفهانی از رُمان نویسان با سابقه ی کشورمان است که در دوازدهم اسفند ماه سال ۱۳۶۹ در شهر اصفهان متولد شده است. وی دارای مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی می باشد.هما پور اصفهانی تقریباً از ۱۰ سالگی نوشتن را شروع کردند اما هیچ گاه فکر نمی کردند که استعداد منحصربفردی در نوشتن داشته باشند.خود ِ ایشان در این زمینه می گویند: فکر می کردم همه می توانند بنویسند، اما رفته رفته متوجه شدم که خیلی از افراد حتی از پس نوشتن یک انشای ساده هم بر نمی آیند.
قسمت هایی از کتاب ذهن خالی (لذت متن)
وقتی ته چاهی بودم و به این می اندیشیدم که چه چیز مرا به ته این چاه انداخته با تمام وجود دلم می خواست به یاد بیاورم! ای کاش میدانستم خطا کردن در نادانی خیلی بهتر است به یاد بیاوری و بدانی خطا کرده ای آنهم دانسته! رنجانده ای با میل ... نخواسته ای در اوج خواستن و ... شکسته ای! شکسته ای و نابود کرده ای، در اوج شکستن خود! حالا در جایی ایستاده ای که برای دانستن دلیل همه چیز فقط کافیست در آینه بنگری ... آری دلیل همه چیز همان است که می بینی.

یه چیزی رو تا جایی که می شه باید برای حفظ کردنش تلاش کنی، ولی وقتی از دستش دادی دیگه ناراحتی نداره. از دست رفته! خودت رو هم که بکشی بر نمی گرده ...

-اگه می شد تغییر رشته بدم حتما پلیس می شدم، شغلتون رو خیلی دوست دارم! پوزخندی زد و گفت: - از بیرون پر از هیجانه و از درون بازی با جون!