درتی : هلنا، حالا می شه به خاطر من حواست به اون تلفن باشه؟ هلنا: می ترسم درتی، چون تلفنی که بهش خیره می شن هیچ وقت زنگ نمی زنه. این پنجره عجب منظره ای داره، کاملا خالی از هر جنبنده…. ااا چرا، نه، یه موجود زنده، یه کبوتر! می تونه پرواز کنه ولی واسه یه لحظه توی این ویرونی مطلق نشسته …
در این مطلب به شکل مختصر با برخی از برترین نویسندگان در «ادبیات آمریکا» آشنا می شویم