کتاب نیمتاج

Nimtaj
کد کتاب : 112752
شابک : 978-6006113814
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 556
سال انتشار شمسی : 1401
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 5 خرداد

معرفی کتاب نیمتاج اثر نسترن صحرایی

همیشه شنیده‌ایم که «بهشت زیر پای مادران است»، اما آیا همه‌ی مادران مهربان‌اند؟ مادر نیمتاج که چنین نیست. کتاب نیمتاج داستان دختری به همین نام است که زندگی خود را از زمان به دنیا آمدن در سال 1303 روایت می‌کند. زندگی این دختر سراسر رنج و سختی است.
مادر نیمتاج همیشه او را آزار می‌دهد؛ کارهای سخت را به او می‌سپارد و کتکش می‌زند و دعوایش می‌کند. اما قهرمان داستان نسترن صحرایی به این راحتی‌های تسلیم نمی‌شود. او نه‌تنها از مادرش الگو نمی‌گیرد، بلکه تصمیم می‌گیرد کاملا بر خلاف او عمل کند و برای فرزندانش مادری نمونه باشد. و این‌چنین است که کتاب نیمتاج به عاشقانه‌ای از جنس محبت مادرانه بدل می‌شود.
رمان نیمتاج داستان زنی قدرتمند است که دشواری‌های زیادی را تاب می‌آورد و تسلیم سرنوشت نمی‌شود، زنی که با تحمل سختی‌ها، زندگی خود را می‌سازد و تبدیل به بزرگ خاندان می‌شود، زنی که می‌تواند الگویی باشد برای هر آن کس که ناملایمات زندگیْ امید او را ناامید کرده است.

کتاب نیمتاج

قسمت هایی از کتاب نیمتاج (لذت متن)
بغضم و غرورم با هم شکست، محترم خانم گفت: دختر چی کارت کردن مگه که اینجوری از حال رفتی در بیار پیراهنت رو ببینم. و قبل از اینکه من واکنشی نشون بدم پیراهنم رو درآورد با صدای هیییین اون ها خودمم به تنم نگاه کردم تمام بازو و مچ و ساعد دستم سیاه و کبود بود، دور گلوم جای دست های مادرم کبود بود. محترم خانم گفت استغفر الله... کی با تو این کارو کرده پدرت؟ وسط هق هقم گفتم: نه ننه ام. بلند شد و از همون در اتاق صداش زد، گفتم خانم... خانم تورو خدا صداش نکنید... مادرم اومد داخل و با دیدن وضع داغون من وسط اتاق لب باز شده به خنده اش بسته شد، گفت: این چه وضعشه پاشو دختر خجالت بکش، شما ببخشید خانم خودم ادبش می کنم. محترم خانم از بازوش گرفت و محکم روی زمین نشوندش گفت: بعدش کی تورو ادب کنه؟ این چه وضعیه برای این بچه درست کردی؟ حیوان این کار رو با بچه خودش نمی کنه! تو چه مادری هستی. - شما که نمی دونید این چی کار کرده. - گناه کرده؟! حلال خدا رو حرام کرده؟! خودش جوابش رو می ده تو به چه حقی این کارو کردی؟! بچه رو خفه کردی دیوانه!! جای دستت مونده روی گلوش! آبروی هرچی مادره بردی. ننه ام شروع کرد به گریه و از خودش دفاع کردن محترم خانم گفت: پاشو پاشو برو بیرون، برو به اعمالت فکر کن، برو به این فکر کن دوروزه دیگه مردی جواب بالای سریت رو چطور می خوای بدی؟! برو من با زنی مثل تو دهان به دهان نمی شم.