کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید

russian short stories
کد کتاب : 12542
مترجم :
شابک : 9786002296986
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 192
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 38
زودترین زمان ارسال : 6 اردیبهشت

معرفی کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید اثر مجموعه ی نویسندگان

رفتیم بیرون سیگار بکشیم هفده سال طول کشید مجموعه ای از داستان های کوتاه از نویسندگان روس معاصر است. این مجموعه که در سال 1395 منتشر شده است توسط آبتین گلکار گردآوری و ترجمه شده است. داستان های از نویسندگان مختلف است اما با هم بی ارتباط نیستند و روح کلی آنها یکسان است و یک فضا و اتمسفر مشترک بر کل مجموعه حاکم است. همه ی این داستان ها روایت هایی از تنهایی اند ، تنهایی و سرگردانی ای از اثرات فروپاشی جماهیر شوروی است. پیش از هر داستان مقدمه ی کوتاهی در مورد نویسنده اش نیز وجود دارد.مثلا در ابتدای اولین داستان که دختر بخارا است اثر لودمیلا اولیتسکایا، می خوانیم:

اولیتسکایا نویسندگی را بسیار دیر شروع کرد. او که فارغ التحصیل دانشکده ی زیست شناسی دانشگاه مسکو است، ابتدا در حوزه ی ژنتیک و بیوشیمی مشغول کار و سپس به مدت سه سال سرپرست بخش ادبی یک تئاتر شد. نخستین داستان هایش اواخر دهه ی ۱۹۸۰ در نشریات به چاپ رسید. همان زمان دو فیلم سینمایی نیز براساس سناریوهای او اکران شد، ولی با انتشار داستان کوتاه سونچکا(۱۹۹۲) در نشریه ی نووی میر(جهان نو) بود که به شهرت رسید. این داستان جوایز ادبی مختلفی، از جمله جایزه ی مدیسی فرانسه و جایزه ی جوزپه آچربی ایتالیا، را برایش به ارمغان آورد.

این مجموعه شامل هفت داستان کوتاه است که عبارتند از:

- دختر بخارا ( لودمیلا اولیتسکایا)
-پالتوی سیاه (لودمیلا پتروشفسکایا)
-زن آدم کش (دینا روبینا)
- حادثه ی خانوادگی (آندری گلاسیموف)
- نیکا (ویکتور پلوین)
- رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید (میخاییل یلیزاروف)
- آدم کش و دوست کوچکش (زاخار پریلپین)

کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید

دسته بندی های کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید
قسمت هایی از کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید (لذت متن)
چه قدر حیف که هوس پیدا کردن خصوصیات خود در نسل های پیشین خانواده در سنی به سراغ آدم می آید که موج های عظیم زمان بی هیچ گذشتی تراشه های زندگی آدم را با خود می برد. ولی آیا این دقیقا به همان علت نیست که هر زندگی جدید، از نو در مسیر همان سرگذشت های پیشین بغلتد و بغلتد؟ دوره ی جوانی با آن عطش حیوانی به زندگی در لحظه ی حاضر، هرچیزی را که پیش از خود وجود داشته جارو می کند و دور می ریزد. این بهترین سد میان سیلاب زمانه و دریاچه ی حافظه ی انسانی است.

دلتنگی برای چیزهای تازه یکی از ملایم ترین شکل هایی است که عقده ی خودکشی در روزگار ما به خود می گیرد.

اشک ریختن من برای عمو میشا تازه شروع شده است، وقتی برایم مثل روز روشن شده که واقعا دیگر هیچ وقت او را نخواهم دید. این واژه درست در لحظه ای به عریان ترین شکل در برابر ما پدیدار می شود که حکایت دارد به پایان نزدیک می شود، ولی ما می خواهیم ادامه اش را بشنویم. هرچند خیلی خوب می دانیم، حکایت های واقعی چه قدر بی رحمانه قطع می شوند.