«ابر بابا» نوشتهی آنیس دولستراد داستانی دربارهی افسردگی است؛ آنهم افسردگی در بزرگسالان، مشکلی که امروزه در جامعه مدرن بهشدت رواج دارد و کمتر کسی است که برای مدتی گرفتارش نشده باشد این کتاب مناسب گروه سنی «ب» است. داستان از زبان دخترک خردسال خانوادهی روایت میشود که ابر خطخطی سیاهی روی سر پدرش ماندگار شده. به تدریج که داستان پیش میرود و همینطور از طریق تصاویر، خواننده متوجه میشود که ابر روی سر بابای دخترک همان افسردگی است. اولین نشانه را نویسنده آنجا گذاشته که ابر یک روز صبح وارد اتاق میشود. بعد هم به این اشاره میشود که ابر سیاه رختخواب و خوابیدن را خیلی دوست دارد. اصلا یکی از مشخصههای افسرده بودن همین خوابیدن و در رختخواب ماندن است. در طول داستان ابر روی سر بابای دخترک میماند، کوچک میشود، بزرگ میشود. دختر و مادرش همهی تلاششان را میکنند که حریف آن شوند؛ اما ابر خیلی قوی است. در میانهی داستان به پرزوری ابر اشاره میشود و میبینیم بابای دخترک تقصیری ندارد. وقتی گونههای بابا بارانی میشود (در تصویر ابر میبارد و پدر در حال گریه است) دخترک چتری زیر باران و ابر می-سازد و برای بابا داستان هیولاها را میخواند و او را با پر بزرگی قلقلک میدهد. دخترک سعی میکند با قلقلکدادن پدرش او را بخنداند؛ اما ابر، اصلا قلقلکی نیست. در واقع دخترک میخواهد با خنداندن بابا، حال او را خوب کند که اینجا به ویژگی دیگر افراد افسرده اشاره میشود؛ در لاک خود فرورفتن و دور شدن لبخند و خنده از صورت و لبشان. داستان به تقویت قوهی درک و همدردی¬ کودکان کمک میکند و شیوهی مقابله با غم و افسردگی والدین را به آنها میآموزد. آنها میآموزند؛ اگر پدر یا مادرشان غمگین است و هیچ چیز خوشحالشان نمیکند چه کاری از دستشان برمیآید و چگونه میتوانند آن¬ها را دوباره خوشحال ببیند. داستان در ابتدا طرح موضوع میکند و تلاش دخترک را برای نجات پدرش از افسردگی نشان میدهد. در پایان هم راهحلهایی ارائه میدهد. «ابر بابا» مخاطب کودک را با اختلال افسردگی آشنا میکند و نشان میدهد که عشق و محبت و دوستی، گاهی قدرتمندتر از همهی غمهاست.
درباره آنیس دولستراد
آنیس دولستراد نویسنده برنده جایزه کتاب ها و مجلات کودکان است. او در باری، ژیروند، فرانسه زندگی می کند.