چیز عجیب برای من این است که مردم این همه توجه به زندگی دارند، ولی اصلا توجه ای به مرگ ندارند. ممکن است شما به من بگویید که چرا بسیاری از این دانشمندان کله دار، این همه جان می کنند تا زندگی را طولانی تر کنند، به جای آن که وسایل مناسبی برای تمام کردنش درست کنند؟ مسلما تو این دنیا یک مشت آدم مثل من هستند که میل مردن دارند، اما شهامتش را ندارند.
در این مطلب قصد داریم به شکل خلاصه با ویژگی ها و عناصر مهم «داستان نوآر» بیشتر آشنا شویم.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
گرچه از آن رمانهای پر اتفاق و پر غافلگیری نیست اما زیباست و تامل برانگیز است. یک فستیوال اسبدوانی که نه، یک فستیوال انساندوانیست که آدمها مجبورند یک زن و یک مرد در قالب یک شماره بیش از یک ماه را لاینقطع بدوند تا شاید برندهی ۱۰۰۰ دلار شوند. یعنی انسانهایی تماشاچی از نفس افتادن انسانهایی دیگر شوند تا عدهای پول درآورند.... این رمان بر پایهی ناامیدیست. اینکه مرگ یک انسان از کار افتاده که دیگر حوصلهی ریاکاریها و پول پرستیها و اخلاقیات دست و پا گیر و شعارزده را ندارد از زندگیاش بهتر است. و.... رمان آن کشش قصه محور بودن را ندارد، اما اگر با این روایت تکرارشونده کنار بیایید و به اسفناکی موقعیت جلب شوید، برایتان خواندنی خواهد بود
جذاب نیست
مهارت نویسنده در نگارش داستان ستودنی است. تصویرسازی فوق العاده از اولین سطرهای فصل اول خواننده را درگیر میکند.