کتاب خیلی دیر

رمان «خیلی دیر» نوشته‌ی کالین هوور داستان دختری به نام اسلون است که برای مراقبت از برادر بیمارش، به رابطه‌ای پرخطر با مردی به نام آسا تن می‌دهد. آسا یک قاچاقچی مواد مخدر است که از قدرت، کنترل و ترس برای نگه داشتن اسلون کنار خود استفاده می‌کند. او از نظر اقتصادی و روانی، اسلون را وابسته کرده و فضای اطرافش را به‌طور کامل کنترل می‌کند. اسلون به ظاهر در این رابطه مانده، اما در باطن مدام به راه فرار فکر می‌کند.
در همین حین، شخصی به نام کارتر وارد داستان می‌شود. او دانشجویی است که ظاهرا به کلاس‌های دانشگاهی آسا علاقه دارد، اما در واقع یک پلیس مخفی است که برای نفوذ به شبکه‌ی آسا مأمور شده. اسلون و کارتر به مرور زمان به یکدیگر نزدیک می‌شوند، و رابطه‌ای پنهانی میان‌شان شکل می‌گیرد. از طرف دیگر، خطر آشکار شدن این رابطه و واکنش احتمالی آسا، هر دو را در موقعیتی پرتنش و تهدیدآمیز قرار می‌دهد.
داستان از دید سه شخصیت روایت می‌شود: اسلون، آسا و کارتر. این شیوه‌ی روایت به خواننده اجازه می‌دهد که هم‌زمان از درون هر شخصیت آگاه شود، به‌ویژه از افکار و انگیزه‌های پیچیده و گاه متناقض آسا. این ساختار چندصدایی باعث می‌شود روند وقایع نه‌فقط از بیرون بلکه از زاویه‌ی روانی و شخصی هم دنبال شود، و تصویر واضح‌تری از فشار، وابستگی و ترس در رابطه‌ها ارائه دهد.
کتاب مضامینی مانند خشونت خانگی، سوءاستفاده‌ی روانی، بحران تصمیم‌گیری در موقعیت‌های خطرناک و تضاد میان وظیفه و احساسات را بررسی می‌کند. در فضای داستان، مسائلی مثل اجبار به ماندن، وابستگی عاطفی در رابطه‌ی ناسالم، و نقش انتخاب در موقعیت‌های محدود، بارها تکرار می‌شود. رمان «خیلی دیر» به جای تمرکز بر روابط عاشقانه‌ی رایج، بیشتر بر روابط معیوب و نابرابر تمرکز دارد و واکنش شخصیت‌ها به شرایط بحرانی را به‌صورت تدریجی و روان‌محور دنبال می‌کند.