خودش را از جمعیت جدا می کند و بنفش پوش ها هم می افتند دنبالش. به همین سرعت ماجرا تبدیل می شود به یک تعقیب و گریز. جلوی خودم را می گیرم که ندوم سمت «توری». این کار هیچ کمکی به او نمی کند. تازه باید قبول کنیم که من هم به اندازه ی او تحت تعقیبم.
«توری» با سرعتی که به خاطر درماندگی اش بیشتر هم شده، از محوطه می دود و وارد چمن ها می شود. ورزشکار خوبی است ولی بنفش پوش ها دارند به او نزدیک می شوند. فاصله شان به ده متر رسیده. دیر یا زود فرارش برای آزادی به فاجعه ختم می شود.
قرقره یکهو می چرخد و سایه ای سیاه از بالا فرود می آید. پرچم بزرگ مدرسه می افتد روی پنج نفر بنفش پوشی که داشتند از کنار میله می گذشتند. پارچه ی بزرگ و سنگین با چنان سرعت و شدتی رویشان می افتد که پخش زمین می شوند و هرچه بیشتر زیر پرچم دست و پا می زنند، بیشتر گیر می افتند.