کتاب زن چپ دست

The Left-Handed Woman
کد کتاب : 2023
مترجم : فرخ معینی
شابک : 978-600820943-0
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 90
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1976
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

برنده جایزه نوبل ادبی 2019

معرفی کتاب زن چپ دست اثر پیتر هاندکه

کتاب "زن چپ دست" نوشته نویسنده اتریشی بنام برنده جایزه نوبل، "پیتر هاندکه" میباشد.داستان از تنهایی یک زن و جنگیدن سرسختانه او صحبت میکند.ماریانا شخصیت اصلی داستان بعد از اینکه همسرش اورا ترک میکند،با چالشهایی جدی رو به رو میشود.

"پیتر هاندکه" داستانش را از شبی شروع میکند که ماریانا و همسرش برونو،بازگشت برونو را از یک سفر کاری جشن میگیرند.در ابتدا همه چیز مثل یک جشن میماند و ماریانا از بازگشت برونو خوشحال است و با او شروع به صحبت میکند و از خاطرات سفرش پرس و جو میکند.در حین همین گفتمان،ماریانا متوجه موضوعی میشود.برونو قصد ترک او را کرده و میخواهد برای همیشه از او جدا شود.

ماریانا قبل از اینکه به خودش و احساسش فکر کند،به فکر پسر خردسالش و حمایت از او می افتد.

در ابتدا همه چیز عادی به نظر می رسد اما فکر ماریانا از شدت فشار این تنهایی،سراسر تشویش و پریشانی را برای او بوجود می آورد.ماریانا روزهای سختی را تجربه می کند و در این روزهای سخت دوستش فرانزیکا سعی بر تسلی دادن روح ماریانا دارد.

اما ماریانا باید بر این دوران سخت غلبه کند...

کتاب زن چپ دست

پیتر هاندکه
پیتر هانکه (به آلمانی: Peter Handke) (زادهٔ ۶ دسامبر ۱۹۴۲ در گریفن اتریش) یک نویسنده و نمایشنامه‌نویس پیشرو (آوانگارد) اتریشی است.او با آفرینش آثاری نو و نامتعارف و تغییر نشانه‌ها و روابط بین شخصیت‌ها در نمایشنامه‌هایی چون «دشنام به تماشاچی» و «کاسپار»، شیوه‌های بدیعی به کار گرفت و به تجربه‌گرایی دست یازید. هاندکه در آثار بعدی خود از شیوه‌های نوآورانهٔ درهم شکستن مرزهای زمان و بازگشت به اصل خویش و به کاربستن اشیاء و رویدادهای عادی برا...
قسمت هایی از کتاب زن چپ دست (لذت متن)
مرد مکثی کرد و گفت: «از حالا به بعد باید مدتی طعم تنهایی رو بچشی.» زن: «تازگی ها همه منو تهدید می کنن.»

«زن کنار پدر و کودک در ایستگاه قطار ایستاده بود. قطار که رسید گفت: - چچقدر خوب بود که اینجا پیش من بودی بابا. خواست حرف دیگری بزند منتها به تته پته افتاد. پدر چند بار شکلک درآورد و ناگهان به کودک که چمدان را بلند کرده بود، گفت: می دونی که هنوزم نمی تونم رنگ ها رو از هم تشخیص بدم اما باید بدونی که یه کار دیگه هم نمی کنم. با این که سن وسالی ازم رفته، توی خونه سرپایی هم نمی پوشم و به این کارم افتخار می کنم.» از نکات جالبی که در این اثر وجود دارد توصیف رفتارهای نامعمولی از کاراکترهای داستان است. نامعمول بودن این رفتارها و کنش های داستانی به آن جهت نیست که در اشخاص عادی قابل مشاهده نباشد بلکه برعکس این رفتارها را بارها در خود و دیگران دیده ایم اما کمتر درباره اش خوانده و شنیده ایم. اما در این داستان به کرات به این کنش های قابل تامل برمی خوریم و هر بار با لایه جدیدی از شخصیت کاراکترها مواجه می شویم. در میانه داستان «زن چپ دست» آمده است: « زن پای میز تحریر نشسته بود. کودک سرپنجه نزدیک شد و به مادرش تکیه داد. زن تکانی به شانه اش داد تا او را پس بزند. اما کودک ولش نکرد. زن کودک را به طرف خود کشید و ناگهان گلویش را فشرد، تکانش داد، بعد گذاشت برود و آخرش به نقطه نامعلومی نگریست»

« چای را که می ریخت توی فنجان بخارش می رفت هوا و پدر هم دستانش را روی فنجان گرم می کرد...زن نشانی را خواند و آن را به کودک داد. کلید را انداخت داخل قفل اما بازش نکرد. کودک منتظر بود. بالاخره گفت: نمی ریم تو؟ زن: بیا یه کم دیگه بیرون بمونیم»

«زن مکثی کرد و گفت: نباید این کار رو می کردی. الان خوشم نمیاد کسی رو ببینم. آدم ها که دوروبرم باشن همه چیز یکنواخت و خسته کننده میشه. فرانسیسکا: به نظرم آدم ها برای تو چیزی هستند در حد سروصدای اسباب اثاثیه خونه. زن گفت: ... تنها عمل سیاسی که من درک می کنم جنون آدم کشی یه.»

« برونو تفی به زمین انداخت و گفت: اینم تو و زندگی تازه ات. تا حالا هیچ زنی ندیدم واقعا زندگی شو تغییر بده. همه اش ماجراجویی یه و بس. بعد دوباره همون چیز برمی گردد سر جای اولش. می دونی؟ بعدا که به کارهای امروزت فکر کنی درست مثل اینه که بری سراغ بریده های زرد و پوسیده روزنامه ها و اون ها رو ورق بزنی. به خیالت تنها اتفاق بزرگ زندگیت بوده. اون وقت می فهمی که فقط دنبال مد رفتی. مد زمستونی سرکار خانم ماریان»