"بنده، حسین التوسی، چنین گوید که چون تاریخ سال چهارصد و نه آمد، پروانۀ اعلی سلطانی شاهنشاهی ... به بنده و دیگر بندگان برسید، که هر یک در معنی ملک اندیشه کنید و بنگرید تا چیست که در عهد و روزگار ما نه نیک است و بر درگاه و در دیوان و مجلس ما شرط آن به جای نمی آرند، یا بر ما پوشیده است، و کدام شغل است که، پیش از این، شرایط آن به جای می آورده اند و ما تدارک آن نمی کنیم، و نیز هر چه آز آیین و رسم ملوک است و در روزگار گذشته بوده است، از ملوک سلجوق بیندیشید و روشن بنویسید و بر رأی ما عرضه کنید تا در آن تأمل کنیم و بفرماییم تا پس از این کارهای دینی و دنیاوی بر آیین خویش رود.
کسی که بر وی اعتمادی تمام است او را اشراف فرمایند تا آنچه به درگاه رود او می داند و به وقتی که خواهند و حاجت افتد می نماید و این کس باید که از دست خویش به هر ناحیتی و شهری نایبی فرستد سدید و کوتاه دست تا اعمال و اموال را تیمار می دارد و آنچه رود از اندک و بسیار به علم ایشان باشد نه چنان که به سبب مشاهره و مزد ایشان باری بر رعیت افتد و به تازگی رنجی به حاصل شود. و آنچه ایشان را به کار باید از بیت المال بدهند تا ایشان را به خیانت کردن و رشوت ستدن حاجت نیفتد و آن فایده که از راستی کردن ایشان حاصل شود ده چندان و صد چندان مال باشد که بدیشان دهند به وقت خویش.