آتشی، از تو
در دهان دارم
لیک صد مهر
بر زبان دارم
من ز مستیّ
بی خبرم
که از آن سود
یا زیان دارم
مگریز ز آتش که چنین خام بمانی
گر بجهی از این حلقه در آن دام بمانی
مگریز ز یاران تو چو باران و مکش سر
گر سر کشی سرگشته ایام بمانی
با دوست وفا کن که وفا وام الست است
ترسم که بمیری و در این وام بمانی
با ما تو یکی کن سر زیرا سر وقت است
تا همچو سران شاد سرانجام بمانی
پیش چنین ماه رو
گیج شدن واجب است
*
هرچند یارم
گیرد کنارم، من بی قرارم
*
بیمار بدن نیم که
بیمار دلم
شربت چه بود
شراب در ده، تو شراب
*
عدد ریگ بیابان
اگرم باشد جان
بدهم، گر بدهی بوسه
چه ارزان باشد