کتاب انگار لال شده بودم…

Engar Laal Shodeh Boodam
یک مردم نگاری از کودکان کارگر افغانستانی در تهران
کد کتاب : 25365
شابک : 978-6009766192
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 252
سال انتشار شمسی : 1399
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

معرفی کتاب انگار لال شده بودم… اثر سپیده سالاروند

این مردم‌نگاری که در پیش‌روی شما قرار دارد به وضعیت کودکان کارگر افغانستانی در تهران با تمرکز بر دو میدان «خانه کودک ناصرخسرو» (که عمدتا شاگرد مغازه‌های لوازم ماشین‌فروشی‌های خیابان‌های حوالی بازار را تحت پوشش قرار می‌دهد) و «گود زباله سعید» در جاده تهران - سمنان می‌پردازد. هر فصل به صورتی جستار مستقل حول محور یک مضمون نوشته شده، و نویسنده می‌کوشد در قسمتی از زندگی این کودکان نور بیندازد با این امید که در آخر به درک شبکه معنایی زندگی آن‌ها در پیوند با دیگر وضعیت‌های اجتماعی در ایران بینجامد. «سپیده سالاروند»، نویسنده این کتاب برای نوشتن این مردم‌نگاری از داستان‌های «صمد بهرنگی» در دهه‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ استفاده می‌کند.

کتاب انگار لال شده بودم…

دسته بندی های کتاب انگار لال شده بودم…
قسمت هایی از کتاب انگار لال شده بودم… (لذت متن)
این بچه ها هرقدر هم در تهران زندگی کنند غریبه اند انگار. فارسی حرف می زنند و چهره شان شبیه به ماست اما جامعه نمی پذیردشان. ایران برایشان خلاصه شده به کوچه ای که در آن کار می کنند و آدم هایی که به واسطۀ کار با آنها در تماسند. کسانی که برای نامشان اهمیتی قائل نیستند. افراد با دریافت یک اسم تلویحا عضویت در جامعه را می پذیرند و به قوانین و رسوم جامعه عمل می کنند. این کودکان نامی دارند و عضوی از جامعه ای هستند بسیار شبیه به جامعۀ ما، اما ما به راحتی نامشان را می گیریم، نامی که تنها سرمایه شان است، تنها چیزی که با خودشان به این سوی مرزها آورده اند. جامعه ای که نمی تواند نام هایی از فرهنگ دیگر را بپذیرد با خود این کودکان چه خواهد کرد؟