برداشتی آزاد و طنز از حکایت اسب آبنوس کتاب هزار و یک شب.
هرمز ولیعهد جوان پادشاه ایران زمین سوار بر اسبی پرنده می شود. راهش را در آسمان بی تابلو و جاده گم می کند، خسته و کوفته بر بام قصری فرود می آید و همان جا یک دل، نه هزار دل (تو بگو یک میلیون دل، کی به کی است؟) عاشق دختر پادشاه یمن می شود و از برکت همین عشق همه ی بدبختی های عالم سرش هوار می شود. باور نمی کنید؟ داستان نویس هم تا این داستان را ننوشته بود، باورش نمی شد!
کتاب عامره و هرمز