کتاب دخمه مردگان

Tunnel of Bones
کد کتاب : 32958
مترجم :
شابک : 978-6004628402
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 244
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

نامزد جایزه گودریدز سال 2019

«ویکتوریا شواب» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب دخمه مردگان اثر ویکتوریا شواب

کتاب «دخمه مردگان» رمانی نوشته «ویکتوریا شواب» است که اولین بار در سال 2019 منتشر شد. «کاس» و والدینش برای قسمت بعدی برنامه ای تلویزیونی درباره موجودات ماورایی، از ادینبرا به پاریس، «شهر نور»، سفر می کنند. نخستین محل توقف آن ها، «دخمه مردگان پاریس» است، مکانی زیرزمینی که در آن، بقایای بیش از شش میلیون نفر در زیر پای دو میلیون انسان ساکن شهر، آرام گرفته است. در این «دخمه استخوان ها»، نور طلایی و اغواگر پاریس، جای خود را به تاریکی و سکوتی وهم انگیز می دهد. هم «کاس» و هم بهترین دوستش، «جیکوب»، بلافاصله متوجه نیروی عجیب موجود در دخمه می شوند. وقتی «کاس» به شکل اتفاقی یک روح را از دخمه آزاد می کند، او و «جیکوب» باید هرچه سریع تر جلوی اتفاقات بعدی را بگیرند و از نابودی تمام شهر جلوگیری کنند.

کتاب دخمه مردگان

ویکتوریا شواب
ویکتوریا الیزابت (V. E.) شواب (زاده 7 ژوئیه 1987) یک نویسنده فانتزی آمریکایی است که به خاطر رمان سال 2013 Vicious، سریال سایه های جادوگری و برای داستانهای کودکان و نوجوانانش تحت عنوان ویکتوریا شواب که در سال 2013 منتشر شده است، مشهور است.
نکوداشت های کتاب دخمه مردگان
Another satisfying trek into the world of the dead.
یک سفر رضایت بخش دیگر به جهان مردگان.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

A fresh spin on ghost tales.
پرداختی تازه به داستان های ارواح.
Horn Book Horn Book

This fast-paced, spooky ghost story is sure to please horror enthusiasts.
این داستان ارواح سریع و هراس انگیز، بدون تردید علاقه مندان به داستان های وحشت را راضی خواهد کرد.
School Library Journal School Library Journal

قسمت هایی از کتاب دخمه مردگان (لذت متن)
حالا که روی زمین هستیم، ضرب آهنگ اشباح محو شده و پرده فقط پوستم را با ملایمت نوازش می کند و تبدیل به سوسویی خاکستری رنگ در گوشه ی چشمم شده است. شاید پاریس به اندازه ادینبورگ، شبح زده نباشد. شاید.

قیافه ی «جیکوب» همیشه یکجور است: موهای طلایی همیشه ژولیده، تیشرت ابرقهرمانی همیشه چروک، شلوار جین تیره ای که سر زانوهایش رفته است و کفش های درب و داغانی که نم شود فهمید قبلا چه رنگی بوده اند. «جیکوب» شانه بالا می اندازد، معلوم است اصلا برایش مهم نیست. می گوید: «من همینم که هستم.» البته وقتی هیچکس تو را نمی بیند، اهمیت ندادن به نظر دیگران کار سختی نیست.

دوربینم را بالا می گیرم و از توی منظره یاب ترک خورده اش، به پیاده روی پاریس نگاه می کنم. یک دوربین قدیمی آنالوگ که پر از نگاتیوهای سیاه و سفید است. حتی قبل از این که توی شهر خودمان، یعنی شمال ایالت نیویورک، دوتایی باهم توی رودخانه ای یخ زده شیرجه بزنیم، دوربین عتیقه ای بود.