کتاب دختران یاس

Lilac Girls
کد کتاب : 33389
مترجم :
شابک : 978-6227094718
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 596
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 10 اردیبهشت

نامزد جایزه گودریدز سال 2016

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب دختران یاس اثر مارتا هال کلی

کتاب «دختران یاس» رمانی نوشته ی «مارتا هال کلی» است که نخستین بار در سال 2016 وارد بازار نشر شد. زنی ثروتمند و ساکن نیویورک به نام «کارولین»، برای کمک به پناهندگان و جمع کردن پول، در کنسولگری فرانسه در نیویورک داوطلب می شود. او در آنجا با بازیگری فرانسوی و متأهل به نام «پال» ملاقات می کند و رابطه ای دوستانه میان آن ها شکل می گیرد. «کاسیا»، زنی جوان که در لهستان تحت اشغال نیروهای نازی زندگی می کند، عضو نیروهای مقاومت است تا این که روزی دستگیر و به یک اردوگاه کار اجباری مخصوص زنان فرستاده می شود. او در آنجا با «هرتا» ملاقات می کند، دکتری که کارش اعدام زندانیان و انجام آزمایش های پزشکی روی آن ها است. «کاسیا» پس از مدتی به قربانی یکی از همین آزمایش ها تبدیل می شود و به گروه «خرگوش ها» می پیوندد: زندانیانی که از این عمل های جراحی آسیب دیده اند. «کارولین» پس از جنگ به فرانسه می رود و درباره ی «خرگوش ها»، از جمله «کاسیا»، اطلاعاتی به دست می آورد؛ «کاسیایی» که اکنون در تلاش است تا خشم خود را رها کند و زندگی اش را ادامه دهد.

کتاب دختران یاس

مارتا هال کلی
مارتا هال کلی متولدماساچوست نویسنده ی آمریکایی است که اکنون زمان خود را بین کنتیکت و شهر نیویورک تقسیم می کند.
نکوداشت های کتاب دختران یاس
A powerful story for readers everywhere.
داستانی قدرتمند برای تمام مخاطبین.
San Francisco Book Review

A remarkable novel inspired by the life of a real World War II heroine.
رمانی شایان توجه که از زندگی یک قهرمان واقعی در جنگ جهانی دوم الهام گرفته شده است.
Barnes & Noble

Extremely moving and memorable.
فوق العاده تکان دهنده و به یاد ماندنی.
Library Journal Library Journal

قسمت هایی از کتاب دختران یاس (لذت متن)
اواخر سپتامبر بود؛ اما هوا هنوز گرم بود. اسمش را گذاشته بودند «هوای پیشوا»، چون این فصل، موفقیت های «هیتلر» را در لشکرکشی هایش به ارمغان آورده بود که در رابطه با لهستان قطعا موفقیت آمیز بود.

من آن سالی که علائم بیماری پدر آنقدر شدید شد که مجبور شد به دنبال درمانگر پیر یهودی مورد علاقه اش-مردی به اسم «کتز»- برود، بیست و پنج ساله بودم. اجازه نداشتیم به یهودی ها بگوییم دکتر. کلمه ی «درمانگر» ترجیح داده می شد. هیچ کدام از آریایی ها مجاز به رفت و آمد با پزشکان غیرآریایی نبودند؛ اما پدرم به ندرت از قوانین تبعیت می کرد.

«کتز» ما را به اتاق مطالعه ی قفسه بندی شده اش که سه برابر کل خانه ی ما بود، راهنمایی کرد. قفسه ها پر از کتاب های جلد چرمی بود. یک راه پله ی مارپیچ هم داشت که به سمت طبقه ی دوم که یک بالکن نرده دار بود و قفسه ها و کتاب های بیشتری داشت، هدایت می شد. «کتز» کلید روی دیوار را زد و چلچراغ کریستال بالای سرمان که هزاران آویز داشت، روشن شد و پرتوهای نورش را به همه جا پاشید.