یخ داستان مردی را توصیف می کند که در شبی برفی، در جاده می ماند و به این ترتیب درگیر مسایلی پیش بینی نشده می شود. در این داستان شخصیت و زمان محدود است و به این خاطر همه چیز در لحظه رخ می دهد. تم اصلی این رمان، ترس و خشونت است که با استفاده از فضاهای برفی، شب و روایت قصه هایی که شخصیت های داستان برای یکدیگر بازگو می کنند، شکل می گیرد. این کتاب دارای چهار فصل است که سه فصل اول این رمان به واسطه ی راوی تعریف گر اول شخص و فصل چهارم با روایت دانای مطلق نوشته شده است
کتاب یخ