کتاب زنی در کیمونوی سفید

The Woman in the White Kimono
کد کتاب : 35056
مترجم :
شابک : 978-6004613422
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 364
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 9 اردیبهشت

معرفی کتاب زنی در کیمونوی سفید اثر آنا جانز

کتاب «زنی در کیمونوی سفید» رمانی نوشته «آنا جانز» است که نخستین بار در سال 2019 به چاپ رسید. پدر «توری کوواک» در سال 1957 در نیروی دریایی آمریکا خدمت می کرد و در ژاپن مستقر شده بود، جایی که با زنی زیبا به نام «نائوکو» آشنا شد و به او علاقه پیدا کرد. خانواده «نائوکو» که پیشاپیش مردی را برای او انتخاب کرده بودند، با این ازدواج مخالفت کردند. در زمان حال، «توری» پس از مشخص شدن ابتلای پدرش به سرطان، از او مراقبت می کند و پدرش را به یک مرکز درمان سرطان در «اوهایو» می برد. پدر «توری» اندکی قبل از مرگ خود، نامه ای را به دخترش می دهد که به عقیده خودش، به «توری» کمک خواهد کرد اسرار زندگی اش را در زمانی که مردی جوان در نیروی دریایی بود، بهتر درک کند. «توری» به ژاپن می رود تا از اسرار گذشته پدرش پرده بردارد و بفهمد چرا او زندگی سابق خود را رها کرد.

کتاب زنی در کیمونوی سفید

آنا جانز
«آنا جانز» رمان نویس آمریکایی تحسین شده است. نخستین داستان تاریخی او، کتاب «زنی در کیمونوی سفید» به فروشی فوق العاده در سطح جهان دست یافت و به بیش از 22 زبان ترجمه شد.
نکوداشت های کتاب زنی در کیمونوی سفید
Johns’ rich and memorable debut.
اثر نخست غنی و به یاد ماندنی «جانز».
Publishers Weekly Publishers Weekly

A bittersweet love story rooted in a dark past.
عاشقانه ای تلخ و شیرین که ریشه در گذشته ای تاریک دارد.
Japan Times

With breathtaking prose and inspired by true stories from a devastating and little-known era in Japanese and American history.
با نثری نفسگیر و الهام گرفته از داستان هایی واقعی درباره دوره ای فاجعه آمیز و کمتر شناخته شده در تاریخ ژاپن و آمریکا.
Barnes & Noble

قسمت هایی از کتاب زنی در کیمونوی سفید (لذت متن)
بی اختیار من هم به او لبخند می زنم. فرزند کوچک من در آغوشم آرمیده است. جایمان گرم است و در کنار هم در امان هستیم. او زود به دنیا آمده و به سختی نفس می کشد، اما زنده است و این مایه قوت قلب من است.

وقتی پیشنهاد می کنند او را ببرند تا بتوانم استراحت کنم، مخالفت می کنم. نمی توانم بگذارم از جلوی چشمان من دور شود. یک نفر کنار من می ماند. به این ترتیب، وقتی می خواهم بخوابم از امنیت کودکم مطمئن خواهم بود.

«بسیاری از آدم ها شانس می آورند، اما تعداد اندکی از آن ها سعادتمند می شوند.» صدای راهبه زنگدار اما آرام است. «فرزندم، تو می توانی سکه را به هوا بیندازی، اما هر دو روی آن در اختیار سرنوشت است. این جایی است که تو قرار بود در آن باشی. هیچ ارتباطی با شانس ندارد.» او لبخند می زند و لبانش را به گونه ای جمع می کند گویی هیچ دندانی ندارد.