من از ادامه ی خودم می ترسم
این گونه که در دست هایم
گیاهانی سبز می شوند
و پرندگانی بر شاخه هایشان می نشینند
مجبورم
حملشان کنم به ادامه ی تاریخ
و از کلمه خالی می شوند
شاید اگر گیاهان را بکنم
و پرنده گان را بتارانم
از دست هایم کلمه هایی سر بزنند
مثل عشق / عقیده / فرصت
اما اگر این کارها را بکنم
دست هایم از آرنج کنده می شوند
و هیچ کلمه ای جایی برای سر زدن
نخواهد داشت