کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی

Secrets of Imposed War
کد کتاب : 47305
شابک : 978-9641217114
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 407
سال انتشار شمسی : 1399
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی اثر مرتضی سرهنگی

کتاب "اسرار جنگ به روایت اسرای عراقی" نوشته‌ی مرتنضی سرهنگی، یکی از کتاب‌هایی است که در آن خاطرات اسیران عراقی در طول جنگ با ایران به تصویر کشیده می‌شود. این افراد در آن زمان‌ها به استودیوی ضبط صوت نویسنده می‌آمدند و خاطرات خود را تعریف می‌کردند. این خاطرات نشان می‌دهد که بسیاری از اسیران عراقی به انقلاب ایران و مردم آن دلبسته بودند. با وجود تهدیدات و ترس‌های خود، آنها حاضر نشدند صدای خود را در خاک ایران به جای بگذارند. به علاوه، بعضی از این اسیران همچنان وفادار به آرمان‌های حزب بعث بودند و هیچ تغییری در باورها و دستورات آن حزب نمی‌کردند.

جنگ بین ایران و عراق یکی از بزرگترین و مهمترین رویدادهای تاریخ جهان است. بررسی دو جانبه این جنگ، گفتمان تاریخی فوق العاده‌ای را به همراه دارد. کتاب "اسرار جنگ به روایت اسرای عراقی" با روایت مستند و جذاب خود، خواننده را به سفری در دوران اسارت سربازان عراقی می‌برد. در این کتاب، شما می‌توانید شاهد تجارب و تجلیلات این افراد در بستر جنگ باشید.

خواندن کتاب "اسرار جنگ به روایت اسرای عراقی" باعث می‌شود تا همزمان با خوانش، همچون یک شاهد زنده، شاهد رخدادهای مختلف در جبهه جنگ باشید. شما مستقیما با خود زندگی سخت و سخت‌ترین لحظات سربازان عراقی در دوران اسارت آشنا می‌شوید. همچنین، شما با تعصب و وفاداری بسیاری از این سربازان به آیده امیدوار می شوید.

کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی

مرتضی سرهنگی
مرتضی سرهنگی روزنامه‌نگار و پژوهشگر ادبیات پایداری است.راه‌اندازی و فعالیت در دفتر ادبیات و هنر مقاومتِ حوزهٔ هنری، کار بر روی خاطرات اسارت و اسرای عراقی و نیز سردبیری هفته‌نامهٔ کمان با انتشار دویست شماره در هشت سال، نام مرتضی سرهنگی را در ردیف برجسته‌ترین چهره‌های عرصهٔ ادبیات پایداری ایران قرار داده است.سرهنگی فعالیت حرفه‌ای خودئ را با نوشتن گزارش و مصاحبه در روزنامهٔ جمهوری اسلامی شروع کرد. در تیرماه۱۳۶۷ با همراهی هدایت‌الله بهبودی دفتر ادبیات و هنر مقاو...
دسته بندی های کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی
قسمت هایی از کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی (لذت متن)
ساعت چهار صبح بود که ما حمله ای را در شرق اماره، در منطقه طیب، علیه نیروهای شما در تاریخ 1982/11/28 شروع کردیم. در همان دقایق اول حمله زخمی شدم. یک ترکش به کمرم خورد و زخمم خونریزی کرد. ظاهرا نیروهای شما یک خاک ریز عقب نشسته بودند و پیاده های ما جلو می رفتند اما امکان پیشروی برای من نبود بنابراین تصمیم گرفتم خودم را از معرکه دور کنم و به عقب برگردم. با هر زحمتی بود توانستم پنجاه متری عقب بیایم و در یک گودال کوچک پناه بگیرم. سرم را به دیوار گودال تکیه دادم و به آسمان نگاه کردم و از خدا کمک خواستم. سردی هوا، تنهایی، و زخمی بودنم در آن بیابان پهناور هول و هراس عجیبی را در من به وجود آورده بود و مرگ در تنهایی را به چشم خودم می دیدم. درگیری در جلو ادامه داشت و من هر لحظه احساس می کردم قوای بدنی ام تحلیل می رود. ولی هنوز امیدی داشتم به این که زنده بمانم. تنها فکری که آن لحظه از ذهنم گذشت این بودکه قرآن کوچکی که در جیبم بود در بیاورم و سوره های کوچک آن را بخوانم. همین کار را کردم. دو ساعت از زخمی شدنم گذشته بود. هوا کم کم داشت روشن می شد. همچنان مشغول خواندن قرآن بودم. تنهایی و زخم را فراموش کرده بودم. ناگهان متوجه شدم دو نفر از سربازان شما در فاصله نسبتا زیادی به طرفم می آیند. خوشحال شدم. جان تازه ای گرفتم و با تمام قوا فریاد زدم. هرچه فریاد می کردم آن ها نمی شنیدند. بالاخره هم مسیرشان را تغییر دادند و به طرف دیگر رفتند با ناامیدی آن ها را با چشم تعقیب می کردم که متوجه شدم شبحی نورانی بین من و ایشان حایل شد. پشتش به من بود. من دیدم که شبح نورانی با اشاره دست، آن دو سرباز را صدا می کند. همان طور مات و مبهوت مانده بودم. آن دو سرباز مجددا مسیرشان را تغییر دادند و به طرف من می آمدند و شبح ناپدید شد.